۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

از ماست كه بر ماست !!

تا کنون به آگهی های فوت خانمها که به دیوار میچسبانند توجه کرده اید ؟ به جای عکس متوفی ، عکس گلی را می اندازند !!! اتفاقی که هرروز صدها بار میبینیم و از کنارش عبور میکنیم. در حالی که این شاید کوچکترین و بی اهمیت ترین تجلی فرهنگی است ریشه دار و قدیمی ، فرهنگی که در حالت شدید آن سبب وقوع قتل هایی میشود که اصطلاحا آنها را قتل های ناموسی مینامند. هیچگاه به فرهنگی که در پشت ساختن جکهای منتسب به مردان شمالی است فکر کرده ایم ؟؟ آیا واقعا مردان شمالی اینگونه اند ؟ این مطلب ریشه در تاریخی طولانی دارد. زنان شمالی شاید تنها زنانی هستند که پا به پای مردان در کارهای خارج از خانه از جمله کار در شالیزارها با همسرانشان همکاری میکنند ، تا زانو پا در گل فرو میبرند و به شوهران خود کمک میکنند و فرهنگ سنتی و به قول معروف ناموس پرستانه حاکم بر نواحی مرکزی ایران این امر مثبت را از منظری منفی نگریسته و آنرا مورد تمسخر قرار داده است ، که با اغراق و بزرگنمایی تبدیل به جکهای گوناگون شده است.
ریشه این فرهنگ در این نکته نهفته است که ما زن را ناموس مرد میدانیم و هنوز باور نداریم که زن هم یک انسان است دارای شخصیتی مستقل که اختیار خود را دارد. این وضعیت رقت بار فرهنگی ماست که برخی به عنوان روشنفکر به نقد برخی احکام که صد البته قابل نقد است میپردازند ولی کمتر به نقد فرهنگ ناموسی خودمان پرداخته میشود که مسبب قتل زنان و دختران بسیاری در این مملکت بوده و هست. برای اینکه عمق این وضعیت اسف بار روشن تر شود ، چند خطی از کتاب ( فاجعه خاموش ( قتلهای ناموسی )) به قلم پروین بختیار نژاد را در اینجا نقل میکنم :
شیدا زن ۱۶ ساله مریوانی که یک کودک ۲ ساله نیز داشت در حال حرف زدن با مردی در خیابان توسط برادرش به قتل رسید.
مردی به علت سوء ظن به همسرش او را پس از ۲۹ سال زندگی مشترک در برابر دیدگان فرزندانش به قتل رساند.
خانواده ای در خوزستان در کیف دختر خود کارت تبریکی بدون امضاء یافتند ، دختر توسط عمویش به قتل رسید و خانواده آن دختر قاتل را بخشیدند.
سعیده دختر ۱۴ ساله بلوچستانی به دلیل شک پدر به او ، به وسیله پدر ، برادر و دوستان برادرش سنگسار شد و به قتل رسید.
دلبر خسروی ، دختر ۱۷ ساله ای در دهی در نزدیکی مریوان به دلیل داشتن قصد طلاق از همسر ناخواسته و اجباری خود ، توسط پدرش سر بریده شد.
این موارد و صدها مورد دیگر در سرتاسر ایران محصول همان تفکری است که مردی را که برای همسرش حق کار در شالیزار قائل است مورد تمسخر قرار میدهد.
متأسفانه ما به جای اصلاح این فرهنگ ، آنرا به قانون نیز راه داده ایم ، در جايي كه قانون ميگويد اگر مردي همسرش را در حال زنا ديد ميتواند او را بكشد يعني بر اين تفكر صحه ميگذارد ، اگرچه در زشت بودن و غير اخلاقي بودن اين عمل حرفي نيست اما ضرر جا انداختن اين تفكر به مراتب بدتر و خطرناك تر از عمل ناشايست يك فرد است.

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

متکی چرا رفت ، صالحی چرا آمد؟؟

خبر کوتاه بود ، (( منوچهر متکی رفت ، علی اکبر صالحی به سرپرستی وزارت خارجه منصوب شد. )) اولین تحلیل ها در باب این تغییر حول محور اختلافات داخلی شکل گرفت. اما اندکی تأمل ذهن را از اختلاف به یک برنامه حساب شده دیپلماتیک میرساند.
دکتر علی اکبر صالحی نماینده ایران در آژانس بین المللی انرژی اتمی در دولت آقای خاتمی بود ، همان شخصی که پیوستن به پروتکل الحاقی را امضاء نمود. وی شخصی است متخصص در حوزه مهندسی هسته ای و در عین حال دارای تجارب گوناگون دیپلماتیک و مورد شناخت و اعتماد طرفهای خارجی. به عبارت دیگر بهترین گزینه برای مذاکره با طرفهای غربی.
همه و همه این نکات ذهن را به این نتیجه میرساند که این تصمیم ، نه یک تصمیم فردی و یک شبه که اندیشه ای با پشتوانه دیپلماتیک است.

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

پيام حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني در 16 آذر

يكي از ويژگي‌هاي بسيار ممتاز ايران كه سابقه‌اي درخشان در گذشته‌هاي بسيار دور تاريخ دارد، تأسيس دانشگاه جندي شاپور است كه اولاً مأمن و مرجع دانشمندان تمدن‌هاي قديم بود كه به جرم آگاهي و آگاهي‌بخشي فراري و متواري مي‌شدند و ثانياً مردم ايران را در پذيرش دين سراسر سعادت اسلام با چشم باز و سعه صدر آماده ساخت.
موفقيت‌هاي علمي مركز آموزشي جندي‌شاپور مختص به سال‌هاي خدمات متقابل ايران و اسلام نيست. مستندات تاريخي حكايت از وجود دانشمندان ايراني، مخصوصاً پزشكان حاذق در بسياري از كشورها از جمله در مكه و مدينه زمان پيامبر(ص) دارد و انكارناپذيرترين سند، آن روايت مشهور از رسول اكرم(ص) است كه فرمودند: اگر علم در ثريا باشد، توسط قوم ايراني به زمين كشانده مي‌شود.
در سال‌هاي پس از صدر اسلام، اگرچه خلفاي اسلامي، سعي در انتقال مراكز علمي به مراكز خلافت خويش در بغداد، شامات و... داشتند، اما استادان همان مراكز نيز علما و دانشمندان ايراني بودند كه محافل درس امام محمد غزالي يكي از نمونه‌هاست.
در دوره‌هاي بعد همزمان با ظلمات قرون وسطايي در غرب، دانش و فن در ممالك اسلامي در اوج بود و انوار دانش مسلمانان از طريق اندلس و جزاير سيسيل و سياحت به غرب رسيد، گروهي از دورانديشان غربي با استفاده از فرصت نزاع‌هاي داخلي مسلمانان در دوران جنگ‌هاي صليبي و قبل و بعد از آن، با چراغ آمدند و برگزيده‌ترين كالا، يعني بهترين دانش‌ها و كتاب‌هاي سرزمين‌هاي اسلامي، مخصوصاً ايران را به غرب بردند و منصفان آنان بارها و بارها اعتراف كرده‌اند كه همان آثار بي‌بديل، پايه و اساس پيشرفت‌هاي علمي امروز غرب است.
استعداد علمي و پژوهشي ايرانيان، چون خورشيدي تابناك بوده و هست كه هر از چندگاهي از پس ابرهاي تنگ‌نظري و جنگ و جدال‌هاي بيهوده و بازي‌هاي مضحك سياسي درخشيده و باز هم مي‌درخشد تا پايه‌هاي تقسيم‌بندي غيرعادلانه دنيا به كشورهاي پيشرفته و كشورهاي جهان سوم را به هم بريزد. البته بايد به اين نكته هم توجه فراوان داشت كه مسلمانان با تكيه به معارف قران و اسلام در چرخه تحقيقات و رشد و عمق علوم، نقش شگرف و ژرفي ايجاد كردند.
آنچه كه تاكنون گفته‌ام، نگاه تاريخي به سابقه علم و دانش در ايران قديم است و در دوره جديد دانشگاه‌ها يكي پس از ديگري تأسيس مي‌شوند تا جوانان ايراني براي كسب علم و طي مدارج علمي مجبور به مهاجرت‌هاي دست‌جمعي به كشورهاي ديگر نگردند.
در تاريخ معاصر دانشگاه، علاوه بر صبغه علمي، رنگ و بوي سياست به خود مي‌گيرد و دانشجويان ايراني در هر رشته دانشگاهي، علاوه بر تحصيل دانش و فن، به عنوان آينده‌سازان و مديران فرداي جامعه، حاكمان را با استدلال و منطق به چالش مي‌كشند و نسبت به هر نوع وابستگي كشور واكنش نشان مي‌دهند كه نقطه اوج اين چالش 16 آذر سال 1332 است كه وقتي عمق وابستگي رژيم پهلوي به آمريكا افشا مي‌شود، سعي مي‌كند عامل بيداري مردم، يعني دانشگاه را به خواب مرگ بكشاند و همين حادثه، 16 آذر ماه را به عنوان روز دانشجو در تاريخ ايران جاودان كرد.
در سال‌هاي مبارزه، رژيم پهلوي كه تحركات حوزه و دانشگاه را زلزله بنيان‌بر‌افكن، در كاخ موروثي سلطنت مي‌ديد، به لطايف‌الحيل سعي در القاي اختلاف بين دانشگاه و حوزه‌‌ها را داشت تا با تز استعماري «تفرقه‌انداز و حكومت‌كن»، چند صباحي بيشتر بر پايه‌اي متزلزل بماند. اما دانشجويان ايراني با درايت عميق اسلامي چنان پيوندي با مبارزان 17 ساله كه پيشتازان آنها روحانيون بودند، ايجاد كردند كه حوزه و دانشگاه دو نهاد تأثيرگذار براي نهادينه كردن ساختارهاي نظامي شدند كه مي‌تواند پس از حكومت 13 ساله پيامبر(ص) در مدينه و حكومت 5 ساله امام علي(ع) در كوفه در تمام تاريخ اسلام بي‌نظير باشد، حكومتي كه بر پايه تعاليم مترقي مكتب اهل بيت(ع) و حمايت‌هاي مردم، مشروعيت يافت و دوران پيروزي و تثبيت را پشت گذاشت و با گذر مدبرانه از گردنه‌هاي صعب‌العبور داخلي و خارجي و با نگاهي دورانديش به افق 1404 در سند چشم‌انداز به روزهايي مي‌انديشد كه سرآمد كشورهاي منطقه باشد.
طي اين مسير و رسيدن به اهداف ترسيم شده، بدون دانشگاه و حوزه نمي‌شود. چرا كه محور آن سند و همه سياست‌هاي كلي مصوب نظام، دانايي است و دانشگاه اساس دانايي است.
الحمدلله در دوران سازندگي، زيرساخت‌هاي توجه به علم و دانش و تحقيقات در كشور بنيانگذاري شد و با گسترش مراكز دانشگاهي در اقصي نقاط كشور، انديشه موهوم لوكس بودن تحصيلات عاليه فرو ريخت و نه تنها پسران، حتي دختران شهري و روستايي ايران اسلامي، به دانشگاه آمدند. اگر در سال 1357 در همه دانشگاه‌هاي ايران فقط 150 هزار دانشجو داشتيم، فقط در دانشگاه آزاد اسلامي 5/1 ميليون دانشجو و 3 ميليون فارغ‌التحصيل داريم.
البته رشد خيره‌كننده كمّي نبايد ما را از الزامات رشد كيفي دانشگاه و دانشجو غافل نمايد و الحمدلله سياست‌هاي كلي اين مهم، يعني ارتقاي مقاطع تحصيلي عاليه و توجه به مراكز تحقيقاتي و پژوهشي پس از تهيه در مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب رهبر انقلاب رسيده و بايد موانع نظري و عملي اين هدف مقدس را برداريم تا كرسي‌هاي آزادانديشي با جنبش نرم‌افزاري به هم آميزد و ما را به جهش علمي برساند كه لازمه حضور در دنياي پيشرفته و فراصنعتي امروز است كه به حق دهكده جهاني ناميده مي‌شود.
دانشجوي ايراني بايد تلاش نمايد تا وارثي صالح براي سرمايه‌هاي علمي، پژوهشي اسلافش باشد و نبايد بگذارد تحجّر و واپسگرايي چوب لاي چرخ پيشرفت كشور بگذارد و تحت تأثير دگم‌‌انديشي‌هاي زمانه، از حركت بايستد. چرا كه در اين دوره و زمانه، هر توقفي فاصله ما را با قافله علم و تكنولوژي چند برابر مي‌كند.
دانشجوي ايراني بايد بداند كه توأم شدن ديانت و سياست، مليت و اسلاميت و تعهد و تخصص از الزامات پيشرفت و توسعه آينده اين سرزمين است كه ملتش با فطرت ديني، فترت را با هر توجيهي نمي‌پسندد و مي‌خواهد براساس حكمت، عزت و مصلحت با جهان پيراموني خويش تعاملات سازنده داشته باشد.
دانشجوي ايراني بايد هوشيار باشد كه جامعه با لالايي خرافه‌پرستي، به خواب غفلت نرود و دين و تعصب كور براي مردم پوستين وارونه نشود و نبايد بگذارد نردبان ترقي، پله‌هاي سقوط گردد.
دانشجويان امروز ايران، فرزندان و برادران دانشجويان ديروزند كه وقتي با عزت و افتخار از دانشگاه 8 سال دفاع مقدس فارغ‌التحصيل شدند، با سهميه ايثارگران كه كمترين حق آنان بود، تجربيات نرم‌افزاري و سخت‌افزاري را در خدمت سازندگي قرار دادند و پايه‌هاي دانش هسته‌اي، موشك‌هاي پيشرفته و ديگر تحقيقات و پژوهش‌ها را در دانشگاه‌ها چنان محكم كرده‌اند كه غني‌سازي هسته‌اي، ماهواره اميد، تحقيقات مركز رويان و ديگر دستاوردها، دوستان و دشمنان ايران را خوشحال و ناراحت كرده است.
با تبريك اين روز عزيز به همه دانشجويان، سفارش و تأكيد مي‌نمايم كه فراموش نكنند، فعاليت‌هاي فوق برنامه هرچند كه لازمه جامعيت طلبه و دانشجوست ولي تحصيل بايد سرلوحه برنامه‌هاي آنان باشد كه اگر چنين شود، آينده ايران در همه ابعاد فرهنگي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي درخشان خواهد بود. انشاءالله

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

کار کار آمریکاییهاست!!

(( ویکی لیکس )) ، این نامیست که این روزها به پرکاربرد ترین واژه در شبکه های خبری بدل گشته است. وبسایتی که در این ابعاد برای اولین بار در تاریخ ایالات متحده دست به انتشار اسناد محرمانه ای زد که صدای اعتراض و تکذیب سران کشورهای گوناگون جهان ، از عربستان گرفته تا ایتالیا را درآورد.
اینکه یک وبسایت به این سادگی به اسناد محرمانه وزارت خارجه کشوری ، آن هم آمریکا دست پیدا کند و خودسرانه دست به انتشار آن بزند ، بیشتر به یک لطیفه سیاسی شبیه است تا خبر. نگاهی کوتاه به مطالب منتشره این وبسایت ، رویکرد آن را کاملا مشخص میکند.
اول آنکه به کشورهای جهان این گونه القاء شود که ملت ها و دولت های منطقه خاورمیانه از انگلستان دل خوشی ندارند و خواستار خروج نیروهای این کشور از منطقه و به خصوص عراق و افغانستان هستند ، دوم آنکه ، اعراب را دشمن ایران نشان دهند که در پشت لبخند های دوستانه و ملاقاتهای دوجانبه با مقامات ایران ، در حال توطئه بر ضد ایران هستند. در یک نگاه اجمالی به این مطالب ، به هیچ وجه سندی که انتشار آن با منافع ایالات متحده در تعارض جدی باشد به چشم نمی خورد. آنچه مسلم است ، آمریکا نیز مانند هر قدرتی خواستار حضور منفردانه و مقتدرانه خود در خاورمیانه است و از حضور شریکی قدیمی به نام انگلستان چندان دل خوشی ندارد ، از طرف دیگر از ایجاد نزدیکی بین کشورهای منطقه بر حذر است ، زیرا رمز گردش اقتصاد ایالات متحده در جنگ و اختلاف در منطقه است . چنانکه چندی پیش شاهد خرید چند میلیارد دلاری تسلیحات از سوی عربستان سعودی بودیم.
اگرچه شاید عده زیادی این افکار را ، افکار دایی جان ناپلئونی و مبتنی بر تئوری توطئه قلمداد کنند ، اما فارغ از بحث های سیاسی ، اگر بی طرفانه فکر کنیم ، به این نتیجه میرسیم که این بار دیگر ، کار کار آمریکاییهاست!!!

۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

نقش نظام آموزشی در تضییع حقوق زنان

یکی از مهمترین نهادهای یک جامعه نظام آموزشی آن است ، زیرا میتوان به وسیله آن جامعه را به هر سمتی که مورد نظر باشد سوق داد ، بنابراین میتوان ریشه تمام نقاط ضعف و قوت جامعه را در کتب درسی و نظام آموزشی یک جامعه یافت . چنانکه یکی از موانع اصلی موجود بر سر راه مشارکت بانوان در فعالیت های گسترده اقتصادی و اجتماعی جامعه و شکل نگرفتن تفکر برابری حقوقی مردان و زنان ، حتی برای خود بانوان ، نحوه معرفی زن در بسیاری از کتب و منابع درسی مقاطع مختلف تحصیلی است. زیرا در این کتابها معمولا زن را موجودی خانه نشین معرفی میکنند که مهمترین نقش او تهیه وسایل راحتی همسرش است ، که این مسئله در فرآیند اجتماعی شدن و جامعه پذیری کودکان و نوجوانان دختر و پسر اثرات مهم و برجسته ای دارد ، زیرا زمانی که در محتوای این کتب درسی زنان اینگونه معرفی شوند و یا حداکثر یک سری مشاغل خاص برای بانوان مورد تعریف و تمجید قرار گیرند و اینگونه القاء شود که فعالیت های خارج از منزل بانوان مختص به چند شغل معین است ، خواه ناخواه چنین روندی در ایجاد حس سرخوردگی و خود کم بینی در نوجوانان دختر مؤثر است و همچنین سبب ایجاد حس خود برتربینی در پسران میشود.

به جرأت میتوان گفت پاسخ چرایی افزایش طلاق در جامعه امروز ، نسبت به جوامع سنتی در همین جا نهفته است . زیرا در جوامع قدیمی ، بر اساس تفکرات سنتی ، مردان خود را برتر از زنان می پنداشتند و زنان نیز آنرا پذیرفته بودند ولی امروز به سبب پیشرفت فکری انسانها و نزدیکی فرهنگها ، بسیاری از زنان پی به اشتباه بودن این طرز تفکر برده اند ، اما بخشی از مردان همچنان غرق در تفکرات مالیخولیایی مرد سالارانه هستند و همین اختلاف سبب افزایش طلاق در عصر نوین شده است.
در حقیقت نفوذ تفکرات غلط سنتی در نظام آموزشی مدرن ، آن هم با وجود رسانه های گوناگون جهانی که همگان را در جریان زندگی انسان ها در هر نقطه جهان قرار میدهد سبب ایجاد تضاد میشود و باعث میگردد زنان به حقوق واقعی خود که قرنها تضییع شده است آگاهی یابند و همین امر سبب بروز اختلافات را فراهم می آورد. راه حل این اختلافات بیدار کردن مردان از خواب برتریت است نه سعی در تضعیف موقعیت زنان برای حفظ به اصطلاح تعادل سنتی جامعه.

۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

اینجا تهران ، نمایشگاه مطبوعات

عصر امروز به بازدید از نمایشگاه مطبوعات تهران رفتم. اگرچه حدس میزدم خیلی جالب نباشد ، اما فکر کردم برای ثبت خاطره ای هم که شده خالی از لطف نخواهد بود.
وارد خیابان شهید بهشتی که شدم ، خلوتی این خیابان به نظرم عجیب آمد و گمان کردم نمایشگاه تمام شده است ، اما مطمئن بودم که امروز و فردا هم دایر است. بالاخره به مصلای تهران رسیدم و به داخل رفتم ، بعد از کلی پیاده روی به سالن نمایشگاه رسیدم ، چون برای دیدن یک غرفه خاص رفته بودم ، تصمیم گرفتم ابتدا آنرا بیابم و سپس به گردش در نمایشگاه بپردازم. اما دریغ از یک نفر که بتواند بازدیدکنندگان را به خوبی راهنمایی کند! وارد بخش بین الملل که شدم ، نام کشورهای شرکت کننده بسیار جالب بود! آلمان ، انگلستان ، فرانسه ، روسیه ، چین ، ژاپن و... ، اما وقتی از مقابل غرفه هایشان می گذشتی ، چنانچه به پرچم بالای غرفه نگاهی نمی انداختی هیچ فرقی با یکدیگر نداشتند ! میزی درون غرفه و مقداری کاغذ به علاوه یک روزنامه فارسی و یک بطری آب بر روی آن و صندلی خالی که گویی انتظار نشستن کسی بر رویش آن را نیز کلافه کرده بود!! تنها غرفه ی نسبتا فعال ، غرفه افغانستان بود!
در بخشهای دیگر نیز اکثرا غرفه داران مشغول خواندن نشریات خود بودند و هر چند دقیقه یکبار به کسی که در مقابل غرفه شان ایستاده بود خوش آمدی میگفتند و با سوالی از قبیل : فلان نشریه غرفه اش کجاست؟ مواجه می شدند! غرفه هایی که به نظرم نسبتا پر بازدید آمد ، غرفه های مربوط به نشریات آشپزی بود. غرفه های فروش تنقلات بسیار شلوغ تر از غرفه های نمایشگاه بود. چنانکه نشریه داخلی نمایشگاه ، امسال را خلوت ترین سال نمایشگاه اعلام کرد.

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ناآگاهی ، دشمنی که باید از نو شناخت

از زمانی که ایران وارد عصر نوین خود شد که نقطه عطف آنرا میتوان انقلاب مشروطه دانست ، همواره یکی از دغدغه های اصلی صاحب نظران کشف دلایل عقب ماندگی ایران نسبت به سایر کشورهای پیشرفته بوده است . در این باب نظرات فراوان ارائه شده است ، از عقب ماندگی صنعتی گرفته تا بافت سنتی جامعه ایران. اما دلیل بنیادین یا اصلی این عقب ماندگی ها و مشکلات و گرفتاری هایی که همواره دامن گیر ایران و ایرانیان بوده ، ناآگاهی است.
این نا آگاهی ریشه در تاریخ دارد . در طول تاریخ ، این سرزمین همواره آماج حملات اقوام و نژادهای گوناگون بوده است و این امر فرصت تفکر و تحلیل مسائل را از مردم گرفته است زیرا تنها به پیدا کردن راهی برای حفظ خود در کوران حوادث اندیشیده اند که این خود سبب ایجاد یک شخصیت چندگانه در آنها شده است ، همان روحیه ای که رمز ماندگاری ایران در طول تاریخ بوده است و سبب شده پس از حملات ویرانگری که هرکدام برای نابودی تمدنی کافیست ، دوباره سربلند کند و نام ایران را در جغرافیای جهان فریاد بزند.
از سعدی تا ایرج ، همواره از ناآگاهی عوام نالیده اند و رنج کشیده اند و علت عمده آن نیز عدم اطلاع از گذشته شان است که سبب میشود چندین بار به یک شیوه ضربه بخورند. حقیقتا چند درصد از جوانان ایرانی که عنوان دانشجو را یدک میکشند از تاریخ و فرهنگ ایران اطلاع دارند ؟ چند ورق مطلب که بدون غرض درباره حوادث معاصر ایران نوشته شده باشد خوانده اند ؟ شاید عده ای تفکر در رویدادهای گذشته را کاری عبث پندارند ، اما باید دانست که اگرچه ما نمیتوانیم به عقب برگردیم و حوادث را آنطور که مطلوب تر است تغییر دهیم ، اما با آگاهی از آنها و نتایجشان میتوانیم تجربه ای کافی برای مواجهه با رویداد های مشابه در آینده کسب نماییم تا جلوی تکرار حوادث نامطلوب گذشته را بگیریم.
ائمه معصومین (ع) یکی از مهمترین زمینه های مبارزه شان با غاصبان جانشینی پیامبر را آگاهی بخشیدن به مردم قرار داده بودن و می فرمودند : باعث ظلم به مردم ، ناآگاهی خودشان است. در حقیقت بزرگترین دشمن هرکس ، نادانی و ناآگاهی اوست که در هر موقعیتی به انسان ضربه میزند و تنها راه مبارزه با آن نیز مطالعه و تحقیق و تحلیل و تفکر و سعی در کسب آگاهی است.
کشورهایی چون سوئیس و بلژیک ، از لحاظ جغرافیا و جمعیت و به تبع آن از لحاظ قدرت نظامی کشورهای ضعیفی هستند اما احترام و اعتبار بین المللی آنها هزاران برابر بیش از کشورهای نسبتا بزرگی چون عربستان است. ایالات متحده به عراق لشکرکشی میکند اما به خود اجازه نمیدهد جمله ای توهین آمیز نسبت به کشوری چون سوئیس ادا نماید و این اعتبار نتیجه ی چیزی نیست جز آگاهی و دانایی و شعور و در حقیقت پیشرفت فکری یک ملت.
راهی برای نجات هیچکس از تاریکی نیست جز آگاهی ، آگاهی و آگاهی.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

تاریخ معلم انسانهاست ، اما به شرط آنکه درسهایش را فراموش نکنیم

روزی که غرب تصمیم به تضعیف عراق گرفت ، همان روزی بود که صدام را به جنگ با ایران تشویق کردند ، روزی بود که مقدمات حمله عراق به کویت را فراهم نمودند تا زمینه ای باشد برای مرحله بعد عملیات تضعیف عراق. وقتی بحث تحریمهای بین المللی علیه عراق در شورای امنیت مطرح شد و تحریمهای گوناگون به اجرا درآمد ، عده زیادی آنرا بازی سیاسی غرب و به نوعی جنگ زرگری دانستند و عده ای هم تحت تأثیر تبلیغات مقامات بغداد در وصف قدرت و ثروت عراق ، با پوزخندی این تحریمها را کاری عبث از سوی غرب تلقی مینمودند ، حتی وقتی تحریمها به شدید ترین مرحله خود ، یعنی اجرای برنامه نفت در برابر غذا رسید و کودکان عراقی از نداشتن شیر خشک بیمار می شدند ، گویی کسی تأثیر تحریمها را باور نکرد و از همه بدتر خود مقامات عراقی بودند. روزها گذشت تا نوبت به مرحله آخر عملیات رسید ، (( حمله نظامی )).
اگرچه دولتمردان عراقی جدیت غرب در مقابله با دولت عراق را در تحریمها تجربه کرده بودند ، اما باز هم تهدید به حمله نظامی را خیالبافی سردمداران کاخ سفید تلقی کردند و نتوانستند یا نخواستند از خواب بیدار شوند. وقتی حمله آغاز شد طی چند روز بغداد سقوط کرد ، اما یک خاطره از آن روزها در ذهن من نقش بست که هیچگاه فراموش نخواهم کرد و آن سخنرانی های (( محمد سعید الصحاف )) وزیر تبلیغات صدام حسین بود ، او تا لحظه ای که خودش را در حین سخنرانی دستگیر کردند ، فقط از شکست نیروهای دشمن و تلفات سنگین آنها خبر میداد ! و من اعتراف میکنم ، به قدری با اطمینان سخن میگفت که گاهی تحت تأثیر سخنان وی قرار میگرفتم و باور میکردم که غربی ها شکست خورده اند !!! اما معلوم شد که آنچه وی میگفت نمایش ببری کاغذیست ، چیزی شبیه تانکهای مقوایی آلمان نازی در صحرای آفریقا که طرح گوبلز بود.
اینکه میگویند تاریخ معلم انسانهاست ، یعنی همین. اگر هیتلر از سرنوشت ناپلئون در جنگ با ژنرال سرمای روسیه درس گرفته بود ، خود و آلمان را به آن سرنوشت دچار نمیکرد ، اگر محمد سعید الصحاف و مقامات عراق سخنرانی های گوبلز را به یاد میاوردند ، شاید راه دیگری برای جلوگیری از اتفاقاتی که رخ داد انتخاب میکردند و اگر امروز صحبت های مقامات عراق را فراموش نکنیم...

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

هاشمی : تا نظر امام حجت است دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد

من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند.......
تکرار خبر / بخشی از مصاحبه ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام با ماهنامه مدیریت ارتباطات :

خاطره‌ای که می‌توانم به عنوان نمونه اشاره کنم این است که اوایل انقلاب، یکی دو سال که گذشت، مشکل پشت کنکوری‌ها را داشتیم. بزرگ‌ترین مشکل این بود که میلیون‌ها نفر مایل‌ بودند در کنکور شرکت کنند و دانشگاه‌ها فقط چند هزار نفر می‌گرفتند، مثلاً ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر. ما هم بین مردم بودیم و در فامیل می‌دیدیم که بچه‌ها می‌رفتند کنکور می‌دادند و ندرتاً قبول می‌شدند، افراد خاصی قبول می‌شدند؛ یا سفارشی بودند یا این‌ که امکانات درس ‌خواندن و استعداد ممتاز داشتند و در کنکور موفق می‌شدند. بقیه می‌ماندند.
این کار برای کشور خیلی ضربه بود. انقلاب فرهنگی هم که راه افتاد، همین دانشگاه‌ها هم تعطیل شدند. دانشگاه‌ها ۲ سالی تعطیل بود و دانشجو نمی‌گرفتند. دیدیم این وضع یک فاجعه برای کشور است.
من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند.
امام یک میلیون تومان پول دادند و گفتند: من این را به این کار هدیه می‌کنم. در صحبتی هم اعلام کردند که این کار خیلی خوبی است که فلانی پیشنهاد کرده ‌است. دیگر این تندروها نتوانستند مخالفت کنند.

منبع متن مصاحبه : ماهنامه مدیریت ارتباطات شماره خرداد ۸۹

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

اینجا تهران است

دیروز با مترو به بهشت زهرا رفتم ، اما اینبار آنچه سبب تأثر من شد نه در بهشت زهرا بلکه در مسیر بود. خانه هایی کهنه و ضعیف که با ضربه ای فرو میریخت ، مردمانی که از فرط کار و تلاش برای یافتن لقمه ای نان خسته و رنجور به این طرف و آن طرف میرفتند و کودکانی که به دنبال لاستیکهای کهنه در لجنزارهای متعفن اطراف خانه هایشان میدویدند و فکر میکردند که این یعنی زندگی. فرزندانی که هیچ نقطه روشنی در آینده شان وجود ندارد تا به آن دل خوش نمایند و زندگیشان را بر مبنای آن بنا نمایند.
آری ، اینجا تهران است ، همان شهری که برجهای سر به فلک کشیده اش در شمال فریاد میزنند تهران به جمع شهرهای پیشرفته و بین المللی پیوسته است ، همانجایی که اتومبیلهای آخرین سیستم خیابانهایش را به نمایشگاهی بین المللی بدل کرده است !
یکباره به یاد فیلمهای ایرانی افتادم . همواره در این فیلمها خانه هایی نمایش داده میشود که بسیار مجلل و گرانقیمت است و این سوال را به ذهن میاورد که چرا این واقعیات جامعه گوشه ای از هنر هفتم را به خود اختصاص نمیدهند تا سینما پژواک همه جامعه باشد؟ البته از آنجایی که این فیلمها در خارج از کشور هم به نمایش در میایند ، به ابزاری برای معرفی ایران و ایرانی مبدل گشته است و از این نظر که با این کار از شکل گیری ذهنیت منفی در افکار خارجی ها از ایران جلوگیری میشود ، شاید بد نباشد ، اما به شرط آنکه خود نیز آنرا باور نکنیم!!
آن افرادی هم که در حلبی آبادهای اطراف تهران یا دورافتاده ترین روستاها زندگی میکنند ایرانیند و فرزند این آب و خاک و آنهایی هم که در آسمانخراش های تهران زندگی میکنند ایرانیند و هردو باید از نعمتهای کشور بهره مند باشند.
البته جمله ای را تصحیح کنم ! دویی وجود ندارد ، بلکه همه یک خانواده ایم به نام ملت ایران.

زیبا و زشت
چون بوته ای شکفته
بر دامن بهشت
پیوندی از شقایق
برسایه مغیلان
این است شهر من تهران

۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

نقش هاشمی رفسنجانی در هشت سال جنگ

هاشمی هرچند از لحظه شروع جنگ ، در خط مقدم و پشت جبهه حضوری مؤثر داشت اما تا زمان حضور بنی صدر، نمیخواست چندان در امور جنگ دخالت کند ولی پس از رفتن بنی صدر نقش وی روز به روز بیشتر شد تا جایی که امام فرماندهی کل قوا را به ایشان واگذار کرد ، اما اوج نقش آفرینی او در جنگ فتح خرمشهر بود ; وقتی او به عنوان تحلیلگر خط امام در روزهای پایانی سال شصت گفت : " زمان پس گرفتن خرمشهر فرارسیده است". بحث از عملیات قریب الوقوع همه جا را فراگرفت. عملیات فتح خرمشهر یک نقطه عطف در جنگ تحمیلی است. عملیات هایی چون فتح المبین و بیت المقدس در شرایطی شکل گرفت که هاشمی احساس میکرد دشمن میخواهد حالت نه جنگ و نه صلح را تحمیل کند. در این وضعیت تحلیل او این بود که جنگ را باید آنطور پایان دهیم که مصلحت کشور باشد. در قدم اول مناطق حساس میبایست از تیررس و اشغال دشمن آزاد شود. در خلال این دو عملیات ضربات سختی به عراق وارد شد تا جایی که تعبیر هاشمی از این دو عملیات اوج پیروزی یک ارتش بود.
آزادسازی خرمشهر در جهان غوغایی بپا کرد و بسیاری برخود لرزیدند و بیش از همه دولت های متهجر عربی. در چنین شرایطی برای خنثی کردن تحرکات حامیان صدام و بهره گیری سیاسی مناسب از دستاورد بزرگ رزمندگان ایرانی ، آیت الله هاشمی مجموعه ای از اقدامات سیاسی را در دستور کار خود قرار داد. او اعلام کرد که ایران قصد ایجاد مزاحمت برای هیچکس را ندارد و برای بازداشتن حامیان صدام و کشورهای استکباری از ماجراجویی به نفع عراق ، موضع امنیت خلیج فارس را به عنوان یک دیپلماسی تهاجمی مطرح کرد که در صورت امن نبودن برای ایران برای هیچکس امن نخواهد بود. وی از نمایندگیهای ایران در سایر کشورها نیز خواست که دیپلماسی تهاجمی را پیش بگیرند. از نظر ایشان فقط آزادسازی شهرها کافی نبود بلکه قصدشان این بود که صدام احساس خطر کند و حاضر شود تمام شرایط ایران را برای صلح بپذیرد و اینگونه بود که با مدیریت مدبرانه ایشان تحت راهنمایی های امام و جانفشانی سربازان ایرانی خرمشهر آزاد شد و نهایتا در اوج صلابت ایران از موضع قدرت به جنگ خاتمه داد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

و کوروش هنوز نگران است که ملکش با دگران است

پس از چهل سال منشور حقوق بشر کوروش در روزهایی وارد کشور شد که این قوم آریایی بیش از هرچیز به اجرای مفاد این منشور نیاز دارد و در حقیقت بیانگر همان خواستهاییست که از مشروطه تاکنون ایرانیان برای آن مبارزه کرده اند و به جهانیان ثابت میکند که آزادیخواهی خواسته ای جدید برای ایرانیان نیست . گویا که کوروش همواره نگهبان و یار و یاور فرزندان ایران است و وقتی آنها نمیتوانند حرفشان را از زبان خود بیان نمایند به یاری این ملت میشتابد و با منشور خود زبان آنها میشود. منشور حقوق بشر کوروش متعلق به یک آیین و سنت خاص نیست ، بلکه متعلق به بشریت است. منشور کوروش تنها یک شیء تاریخی نیست ، بلکه بیانگر خواست ایرانیان از هزاران سال پیش تا کنون است. بنابراین دلیل اهمیت این منشور باستانی بودن آن نیست زیرا اشیاء تاریخی فراوان است ولی هیچکدام چون منشور کوروش نیست ، بلکه سخنان ارزشمندیست که برای ابدیت تاریخ برآن ثبت است.
کوروش هیچگاه نخوابید. نخوابید و مراقب ایران بود ، نخوابید و نگران ایرانیان بود و خواهد بود. کاش تنها به آن استوانه سنگی ننگریم بلکه به روح موجود در این منشور توجه کنیم و بیش از این روح کوروش را آزرده نکنیم. جاوید ایران

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

سخنان در لفافه تا کی؟

گویند روزی بین ارباب ده و کدخدا اختلاف افتاد ، تصمیم گرفتند یکی از روستائیان را به قضاوت بخوانند ، روستایی که از ارباب میترسید و در عین حال میدانست که در نبود ارباب اختیار ده با کدخداست ، در برابر این سؤال که چه کسی راست میگوید ، گفت : ارباب حق دارد ، البته کدخدا هم درست میگوید!! ارباب به علت درست خواندن صحبت کدخدا ، روستایی را تنبیه کرد و پس از رفتن ارباب ، کدخدا نیز چون روستایی حق را به ارباب داده بود ، روستایی را مجازات نمود!
اگرچه در فرهنگ ما اینگونه جا افتاده است که به نحوی سخن بگوییم که به قول معروف نه سیخ بسوزد و نه کباب ، اما اینگونه سخن گفتن همیشه ثمربخش نیست و در بسیاری موارد ، اینگونه سخن گفتن ، به خصوص از سوی بزرگان ، سبب ایجاد حس بی اعتمادی در عموم و پراکنده شدن دوستان از اطراف وی میشود و همچنین راه هرگونه دفاع و توجیهی از سوی طرفدارانش را میبندد و رخدادی برخلا ف انتظارش روی میدهد ، یعنی نه تنها هیچ گروهی از وی حمایت نمیکند ، بلکه همه نسبت به او بی اعتماد میشوند و او را شخصی نامطمئن میپندارند که موضعش روشن نیست. اگرچه در لفافه سخن گفتن خود هنری است ، اما گاه لازم است انسان موضع و عقیده اش را صریحا ابراز نماید ، نه دوپهلو و نه از زبان فرزندان و دوستانش ، بلکه خود با زبان خود.
دوپهلو و گنگ سخن گفتن همیشه نشان زرنگی نیست ، زیرا صراحت بیان سبب همراهی هم فکران شخص با او میشود ولی صحبت کردن به نحو یکی به نعل زدن و یکی به میخ به هیچکس اجازه اعتماد و حمایت نمیدهد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

وطن

دارا جهان ندارد سارا زبان ندارد
کارون زچشمه خشکید البرز لب فروبست
حتی دل دماوند آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
روز وداع خورشید زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان نقش جهان ندارد
برنام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد
دارا کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی فریادمان بلند است
اما چه سود؟ اینجا نوشیروان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای مهر آریایی
بی نام تو وطن نیز نام و نشان ندارد

(( سیمین بهبهانی ))

۱۳۸۹ شهریور ۱۹, جمعه

روایتی از درگذشت آیت الله طالقانی

امروز سالگرد درگذشت حضرت آیت الله طالقانی است ، مردی که بزرگترین تظاهرات را علیه رژیم شاه به راه انداخت ، مردی که با دیدگاه های روشنفکرانه خود در میان روحانیون همچون دکتر شریعتی یک روشنفکر مذهبی شناخته میشد. در اینجا به روایت ولادیمیر کوزیچکین افسر سابق کا گ ب در سفارت شوروی در تهران از روز درگذشت آیت الله طالقانی اشاره میکنم :
(( از مسکو به وینوگرادف سفیر شوروی دستور دادند با آیت الله طالقانی ملاقات کند. ملاقات در دهم سپتامبر ۱۹۷۹ [ ۱۹ شهریور ۵۸ ] دست داد و دو ساعت به درازا کشید. صبح روز بعد همه روزنامه های تهران خبر درگذشت آیت الله طالقانی را درج کردند. در همان حال همه روزنامه ها بر این حقیقت تأکید کردند که وی بلافاصله پس از ملاقات با سفیر شوروی درگذشته بود. مستقیما چیزی گفته نشد ، ولی بزودی شهر پر شد از این شایعه که وینوگرادف هنگام خداحافظی و ضمن دست دادن با او به وسیله حلقه محتوی سم و دارای سوزن او را مسموم کرده است. ))
اگرچه وی در بخشهای دیگر تلویحا خواسته است شوروی را از این اتهام تبرئه کند ، اما این موضوع دور از ذهن نمینماید ، زیرا قدرت های بزرگ وقتی نتوانند کسی را متقاعد به همکاری نمایند ، اگر توانش را داشته باشند از حربه حذف فیزیکی استفاده میکنند.
هرچه که بود نتیجه اش از دست دادن مردی بزرگ و دانشمندی برجسته بود که سالهای سال عمر خود را وقف مبارزه نمود.

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

فرهنگ بی فرهنگی!!!

دیشب دقایقی از افطار گذشته ، در خیابان پاسداران تهران بودم ، راه بندان شدیدی بود ، کمی که جلو رفتم ، مشاهده کردم عده ای در کنار خیابان به رهگذران و سرنشینان اتومبیلهای عبوری کاسه ای آش میدهند و همین باعث راه بندان شده است . مردم با اتومبیل های مدل بالا برای گرفتن کاسه ای آش چنان ترمز میکردند که گویی ماه هاست غذای گرمی ندیده اند!
آنچه مسلم است اینکه ، افطاری دادن در خیابان پاسداران به افرادی که نیازی به آن ندارند ، کار خیری محسوب نمیشود ، بلکه وسیله ای است برای خودنمایی ، وگرنه میتوانند این کار را در محلاتی انجام دهند که افراد واقعا نیازمند از آن بهره مند شوند. البته افرادی هم که با ایستادن خود برای گرفتن استکانی چای یا شربت راه بندان ایجاد میکنند و اسباب آزار دیگران را فراهم میکنند ، دچار فقر هستند اما نه فقر مادی بلکه فقر فرهنگی که به مراتب بدتر از فقر مادیست ، زیرا اگر فردی از لحاظ مالی در فقر باشد تنها در یک جنبه زندگی دچار مشکل است اما وجود فقر فرهنگی همه جنبه های زندگی فرد و بلکه جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد.
شاید عده ای به نظرشان برسد که مشکلات بسیار مهم تر از این موضوعات وجود دارد که جایی برای پرداختن به این مسائل وجود ندارد. به این دوستان میگویم که موضوع اصلی فرهنگ است ، اگر درست بنگریم ریشه ی تمام مشکلا ت و گرفتاریهای کشور همین فقر فرهنگی مردم است.
مشکل از جایی آغاز میشود که بی فرهنگی تبدیل به فرهنگ شود ، تا هنگامی که کسی چیزی یادنگرفته ، تربیت او آسان است ولی وقتی این نادانی تبدیل به فرهنگ شد و تربیت غلطی در تفکرات فرد جای گرفت ، کار سخت میشود زیرا همچون نواریست که یکبار پرشده و حال باید یکبار آنرا پاک و دوباره پر نمایند. پس بهترین راه حل دراز مدت برای حل مشکلات اصلاح فرهنگ جامعه است.

۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

پاریس قشنگ است ولی خانه ما نیست...

(( پدر از راه می رسد ، با جعبه ای شیرینی در دست ، به بچه ها میگوید بالاخره ویزا دادند ، حال تا چند روز دیگر بچه ها در خیابان های اروپا قدم میزنند و فکر میکنند خوشبختند )) آری ، این آرزوی بسیاری از جوانان است ، بسیاری که عادت دارند به جای حل مسئله اقدام به پاک کردن صورت مسئله نمایند و گمان میکنند چون پول دارند ، همه جا میتواند وطنشان شود ، اما نمیدانند اگر فقط سه ماه از ایران دور باشند ، دلشان حتی برای ترافیک تهران نیز تنگ میشود.
هنر رها کردن خانه پدری به حال خود و پول دادن و خریدن یک کاخ نیست ، بلکه هنر ساختن خانه اجدادی و نوسازی آن است. پاریس و لندن و... زیبا هستند ، به ما چه؟ عده ای شهرشان را زیبا ساخته اند و میتوانند به آن ببالند ، اما ما وقتی میتوانیم به خود افتخار کنیم که کشور خود را بسازیم ، نه اینکه آن را رها کنیم. کسی که از وطن دل میکند و میرود ، همچون گلی است که از باغ کنده شود و آنرا درون لیوان آبی بلورین قرار دهند ، اگرچه چند روزی درون آن لیوان زیبا شاداب خواهد بود ، ولیکن این شادابی در فاصله کوتاهی به پژمردگی بدل خواهد شد و آن هنگام است که معنای وطن را با تمام وجود درک میکند.
وطن یعنی درختی ریشه در خاک
اصیل و سالم و پربهره و پاک
وطن خاکی سراسر افتخار است
که از جمشید و از کی یادگار است
وطن یعنی سرود پاک بودن
نگهبان تمام خاک بودن
وطن یعنی نژاد آریایی
نجابت ، مهرورزی ، باوفایی
وطن یعنی سرود رقص آتش
به استقبال نوروز فره وش
وطن خاک اشوزرتشت جاوید
که دل را میبرد تا اوج خورشید
وطن یعنی اوستا خواندن دل
به آیین اهورا ماندن دل
وطن شوش و چغازنبیل و کارون
ارس ، زاینده رود و موج جیهون
وطن تیر و کمان آرش ماست
سیاوش های غرق آتش ماست
وطن فردوسی و شهنامه اوست
که ایران زنده از هنگامه اوست
وطن آوای رخش و بانگ شبدیز
خروش رستم و گلبانگ پرویز
وطن شیرین خسرو پرور ماست
صدای تیشه افسونگر ماست
وطن چنگ است بر چنگ نکیسا
سرود باربدها خسروآسا
وطن نقش و نگار تخت جمشید
شکوه روزگار تخت جمشید
وطن را لاله های سرنگون است
ز یاد آریوبرزن غرق خون است
وطن منشور آزادی کوروش
شکوه جوشش خون سیاوش
وطن یعقوب لیث آرد بدیدار
و یا نادرشه پیروز افشار
وطن در هی هی چوپان کرد است
که دل را تا بهشت عشق برده ست
وطن یعنی تفنگ بختیاری
غرور ملی و دشمن شکاری
وطن یعنی بلوچ با صلابت
دل عاشق نگاهی با مهابت
وطن یعنی بلندای دماوند
ز قهر ملتش ضحاک دربند
وطن یعنی سهند سرفرازی
چنان ستارخانش پاک بازی
وطن یعنی سرود مهربانی
وطن یعنی شکوه همزبانی
وطن یعنی درفش کاویانی
سپید و سرخ و سبز جاودانی
وطن دارالفنون میرزا تقی خان
شهید سرفراز فین کاشان
وطن یعنی بهارستان مصدق
حضوری بی ریا چون صبح صادق
کنون ای هم وطن ای جان جانان
بیا با ما بگو جاوید ایران

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

ما جهنمی ها !!

دیروز سوار یک تاکسی شدم تا به دیدن دوستی بروم ، مسافر دیگری حضور نداشت ، راننده شروع به صحبت در مورد ظاهر من و به طور کلی جوانان کرد.
با اشاره به موهای من گفت : امثال شما که به فکر ژل زدن و درست کردن ظاهرتان هستید ، در واقع از خدا دور میشوید. پرسیدم چرا؟ گفت : چون اصلا به او فکر نمیکنید و من از ظاهرتان مطمئنم نماز و روزه هم ندارید.
البته من از عصبانیت پیاده شدم ولی بعد که فکر کردم خیلی دلم به حال او سوخت ، زیرا در حقیقت خود فکر میکرد کار خیری انجام میدهد. فکر کردم به کجا رسیده ایم؟ به کجا رسیده ایم که به این سادگی از ظاهر افراد درموردشان قضاوت میکنیم و حکم میدهیم. مگرخداوند نفرموده آراسته باشید؟ حال آراستگی مظهر بی دینی و ژولیدگی نشان تقواست؟ واقعا چرا؟

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

زنان در لایحه حمایت از خانواده

چندی است که مشخص نیست چرا تصمیم به تغییر قانون حمایت از خانواده گرفته شده است. اگرچه انتقادات بسیاری به قانون فعلی نیز وارد است ، اما این لایحه دیگر نور علی نور است!
اول آنکه در این لایحه در بسیاری موارد مجازاتهای گوناگون را تبدیل به جزای نقدی کرده اند که مسلما برای کسی که دارای تمکن مالی باشد ، بازدارنده نخواهد بود. از جمله مجازات عدم ثبت ازدواج و طلاق برای مردان و یا عدم تحویل فرزندی که حضانتش برعهده مادر است به او از حبس و زندان به جزای نقدی بدل شده است و تنها شرط ازدواج مجدد تمکن مالی مرد ذکر شده است و نیازی به اجازه ی همسر اول نیست ، این یعنی سوق دادن جامعه به سمت مال گرایی و پول پرستی ، یعنی تقویت این تفکر عامیانه که پول ، حلال تمام مشکلات است ، یعنی مردی ، زنی را به عقد خود در میاورد ، بدون آنکه این ازدواج را ثبت نماید و در مقابل تمام خسارات و آسیب هایی که به زن وارد میشود ، تنها باید دست در جیب کند و پولی بپردازد. آن هم به صندوق دولت.
از طرف دیگر این لایحه جایگاهی برای قضاوت زنان در دادگاههای خانواده و یا حداقل وجود یک زن و مرد قاضی به طور همزمان برای رسیدگی به دعاوی خانواده قائل نیست ، روشن است که یک مرد نمیتواند از دید یک زن به مسائل بنگرد و وقتی یک زن مشکلات خود را در زندگی مشترکش برای یک قاضی مرد توضیح میدهد ، فارغ از سختی این کار برای زن ، آن قاضی هرقدر هم که باتجربه باشد ، امکان ندارد بتواند احساس واقعی زن را درک کند که البته طبیعی است و نحوه نگاه مردان و زنان متفاوت است و تنها راه حل این مشکل وجود یک قاضی زن در کنار قاضی مرد است.
در این لایحه این امتیاز را برای مرد قائل شده اند که در صورت ابتلای همسرش به یک بیماری صعب العلاج همسر تازه ای اختیار کند. گویی زن در زندگی مشترک ، شریک زندگی نیست ، بلکه همچون کارگری است که وقتی دچار مشکلی شد که قادر به انجام وظایف نبود باید او را بیرون کرد و کارگر جدیدی آورد ، تنها با این تفاوت که کارگر طبق قانون کار از بیمه بهره مند است ولی زنان خانه دار آنرا هم ندارند.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

...و ایران ، ایران و ایران

... و ایران که بماند ، که بپاید ، که مانده است ، که پاینده است.
به مدد قهر فرزندانش ، به مدد مهربانی فرزندانش و به مدد بزرگی فرزندانش
و گذشته است و مانده است ، ایستا و سرفراز ، از فرازها و نشیب ها
از اعصار ، از توفان اسکندر ، توفان تاتار و توفان مغول و مانده است
چراکه بوعلی بر این سرزمین آمد و رازی از این سرزمین بود که پیر توس از این خاک برآمد که بوذر جمهر و شیخ نصیر و مزدک و بومسلم و یعقوب و... و ایران
خاک پاک ، سرزمین روشنایی ، نور عشق و ایمان
خاک هزاران شهید از دور دست تاریخ تا...
که نبرد کردند با تاریکی
این جادوی مقدس ، این کلام بلند که از بلندای تاریخ برآمده است
که از شکوه شعر حافظ برآمده است و از جوهر اندیشه ناب مولانا برآمده است و از لطافت کلام نظامی
از نگرش فیلسوفانه خیام و از شمشیرها برآمده است و نیزه ها که قلب دشمن را در هدف داشت و اندیشه ها که سرزمین های دوردست را در مینوردید
و فرهنگ ایرانی را میگستراند.
فرهنگ فرزندان ایران که آشیانه بر قله ها داشتند
که فداکاری را نماد و مثال بودند
که ایثار را و خلاقیت دشمن شکن را
و ایران ، چشم ما ، هستی ما ، روح ما ، قلب ما ، ایمان ما و جلوه و جمال ماست
از شمال تا جنوب ، از آذربایجان که ستارخانش ایران را فریاد کرد و آزادی ایران را
تا جنوب که رئیس علی دلواری اش ، به عشق ایران جنگید و برای بزرگی ایران جنگید و بر کرانه خلیج فارس نثار کرد خونش را
و خراسان که بومسلمش شمشیر برکشید تا قهر و خشم انقلابیش را برتاباند
و سیستانش که یعقوب را پروراند و...
چنین بود که ایران ماند و چنین است که ایران میماند
با همه گلها از همه گلزارها که بسویش نثار باد به خاکش نثار باد
به رنگهای سبز و سپید و سرخ پرچمش نثار باد
که سبزیش یادآور خرمی ایران است و سپیدیش صفا و صلح و پاکی سرزمین مقدسمان را به یاد می آورد و سرخیش خون شهدای این خاک را به یاد میاورد
که عاشق آنیم که عاشق آن بوده ایم و فراموش نمیکنیم هرجا که باشیم ایرانی هستیم
کجاست نامی به بزرگی نام ایران جاودان
که از پس هر معرکه سر برآورده و چنین است که مانده است و پاینده است
که بماناد و پاینده باد برای همیشه از ازل تا ابدیت تاریخ
تا البرز کوه هست و بلندای دماوند که ستبر و استوار نام ایران را فریاد میزند.

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

خروج ارتش آمریکا از عراق و آینده پیشه رو

(( واحدهای عملیاتی ارتش ایالات متحده از عراق خارج شدند و نیروهای ستادی نیز تا پایان سال جاری از این کشور خارج خواهند شد.)) این خبری است که این روزها درصدر اخبار جهان قرار دارد. اما تأثیر این خروج بر ایران چیست ؟
در طول هفت سال و نیم گذشته تعرض جدی ای از سوی تروریستهای وهابی که از جهالت کشتن شیعیان را وسیله ورود به بهشت میدانند به کشورمان نشد ، زیرا کنترل مرزها به دست نیروهای خارجی بود و آنها بخاطر مسئولیت بین المللی که در قبال کشور اشغال شده و مرزهای آن داشتند ، اجازه نمیدادند اینگونه حوادث روی دهد. اکنون که سیاستمداران آمریکایی گویی به این نتیجه رسیده اند که ضرر ماندن در عراق بیش از منافع آن است ، امنیت این کشور و به تبع آن مرزها بر عهده دولت عراق قرار میگیرد ، دولتی که با وجود حضور ارتش امریکا ، قدرت مقابله با تروریستها را ندارد و هنوز پس از ماه ها که از انتخاباتشان گذشته ، نتوانسته اند با یکدیگر به توافقی برسند و دولت و پارلمان جدید را تشکیل دهند. آیا این چنین دولتی قدرت کنترل و ایجاد امنیت در کشورش و مرزها را خواهد داشت و یا مرکزی برای اشاعه تروریسم و سبب ناامنی و ایجاد مشکلات امنیتی در کشورهای همسایه اش خواهد شد ؟
در یک حالت نیز امکان دارد پس از مدتی ناامنی و قتل و کشتار ، شخصی چون صدام حسین سربلند کند و با کنار زدن دولت ، کودتایی ترتیب دهد و حکومتی چون حزب بعث تشکیل دهد و شاید تنها با این تفاوت که به جای تمایل به شرق ، متمایل به غرب خواهد بود. ملتها نیز در شرایط ناامنی به دنبال شخصی هستند که به هرطریق ممکن ، امنیت را برقرار کند و آن شخص نیز پس از دوره ای از سرکوب و کشتار آرامش متکی بر سرنیزه را برقرار خواهد کرد و در نتیجه برای مدتی با استقبال و حمایت مردم نیز مواجه خواهد بود. تازه در این زمان ایران با همسایه ای روبروست که رئیس دولتی خشن و احتمالا نظامی دارد و احتمالا به تدریج همان ادعاهای صدام را تکرار خواهد کرد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

و باز هم ۲۸ مرداد

مصدق السلطنه تو هزار سال...!
پدر بزرگم صحبت میکرد:
مصدق ، مرد شریفی بود
یک شب از قضا
پیتی در دست گرفت و
در کوچه های شهر
به دنبال نفت میگشت
بلکه فانوس زندگی اش را
روشن نگه دارد
مردم به او پوزخند می زدند و
یکی یکی
درها را به رویش می بستند
دیگر صبح شده بود
خسته به خانه بازگشت
و با خود گفت :
بعد از این
به اتقاق سایر نمایندگان
قانونی را تصویب خواهم کرد که
مردم نسبت به پول و نفت بی اعتنا شوند
و دیگر نگذارند انگلیسی ها
خون مسجد سلیمان و آبادان را
از اندام نحیفشان بیرون بشکند
حالا از این ماجرا چند دهه میگذرد
و نوه ها میپرسند
چرا مردم بعد از ملی شدن صنعت نفت
اینقدر نسبت به هم بی اعتماد شده اند؟!
(( شرکت ملی نفت ایران ))
همین که پدر پیر شد
شرکت نفت گفت:
تو اخراجی
آنوقت مادر بیچاره
عکس سکته کرده پدر را قاب گرفت و
روی تاقچه غبار گرفته گذاشت
حال از این ماجرا سالها میگذرد و
همه ما کاملا مرده ایم
و حتی یک ریال هم حق الارث
برای فرزندانمان باقی نگذاشته ایم
و آنچه را هم که پدرانمان قبل از نفت
برایمان گذاشته بودند
نابود شده است
اما نفت دارد همچنان با دلار و یورو و...
به زندگی اش ادامه میدهد
و از این ماجرا
هنوز تا که هنوز است
مصدق دارد در گور سخت میگرید
اما پدر بزرگ راست میگفت
مصدق مرد شریفی بود

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

آنچه میماند دعاها و نفرین هاست...

نباشد جهان برکسی پایدار
همه نام نیکو بود یادگار
کجا شد فریدون و ضحاک و جم
مهان عرب خسروان عجم
کجا آن بزرگان ساسانیان
ز بهرامیان تا به سامانیان
نکوهیده تر شاه ضحاک بود
که بیدادگر بود و ناپاک بود
فریدون فرخ ستایش ببرد
بمرد او و جاوید نامش نمرد
سخن ماند اندر جهان یادگار
سخن بهتر از گوهر شاهوار
ستایش نبرد آنکه بیداد بود
بگنج و به تخت مهی شاد بود
گسسته شود در همان کام اوی
نخواند بگیتی کسی نام اوی

(( فردوسی ))

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

شایسته نام ایران سخن بگوییم

یکی از مهمترین مؤلفه های معرفی سطح فرهنگ و طبقه اجتماعی یک شخص سخن گفتن و انتخاب عبارات و واژگان مناسب است ، تا هنگامی که فردی لب به سخن نگشوده است ، اگرچه از ظاهر او میتوان تا حدودی به شخصیت وی پی برد اما با سخن گفتن او اگر هم شک و تردیدی وجود داشته باشد به یقین بدل خواهد شد. همانطور که سعدی فرموده است : (( تا مرد سخن نگفته باشد ، عیب و هنرش نهفته باشد )).
سخن گفتنی که سعدی اینگونه برای آن اهمیت قائل است ، در موردی است که شخص تنها معرف خود یا حداکثر خانواده اش میباشد ، نه معرف فرهنگ یک ملت ، که در این صورت اهمیت چگونه سخن گفتن هزاران برابر است. مسلما چنین شخصی علاوه بر ظاهر مطلوب باید از ادبیاتی فاخر و والا استفاده کند ، زیرا شخصی که سخنانش به عنوان یک مقام کشور در جهان بازتاب میابد ، از نظر ملتهای جهان نماینده فرهنگ کشورش است پس باید به نحوی سخن بگوید که برداشت افکار عمومی جهان از او و در پی آن از کشور و ملتش برداشتی مثبت باشد و تصویر خوبی از ایران در ذهنشان نقش ببندد.
اگر کشور ما در زمینه های علمی و پژوهشی در رتبه های پایین تر از کشورهای غربی قرار دارد و سابقه چندانی در این علوم ندارد ، در عوض ید طولایی در علم سیاست و سخنوری دارد. در زمانی که هنوز آمریکا کشف نشده بود ایران از صدراعظمی چون خواجه نظام الملک و سخنوری چون سعدی بهره میبرد. ایران را در جهان با نام اربابان سخن چون مولوی ، حافظ ، سعدی و... و سیاستمدارانی چون قائم مقام ها ، امیرکبیرها ، دکتر مصدق ها ، حضرت امام (ره) و... میشناسند ، دور از فرهنگ و تمدن ایران است که سخنان مقامات کشورمان همچون رفتار افرادی چون معمر قذافی به لطایف جهان سیاست بدل شود.

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

صدا و سیما و رسانه های جهان

مدتهاست صدا و سیما در فکر شکست شبکه های ماهواره ای است ، این رقابت در تمام عرصه ها از حوزه ی خبر گرفته تا فیلم و سریال وجود دارد و در اندک مواردی صدا و سیما توان رقابت پا به پا را داشته است ولیکن گویا هیچگاه به دلایل این ناکامی توجه نشده است.
در حوزه خبر کافیست یک بخش خبری صدا و سیما را ملاحظه نمایید تا به علت عدم موفقیت در رقابت با شبکه های خبری جهانی پی ببرید. اخبار داخلی که شامل اکتشافات و اختراعات و پخش تصاویر آثار باستانیست! و اخبار خارجی هم شامل بیان مشکلات و گرفتاریهای کشورهای خارجی از قبیل نشت نفت در خلیج مکزیک ، سقوط یک هواپیمای سمپاشی در ایالتی در آمریکا! و اعتراض مادران چند سرباز به جنگ عراق!
اما از خبر که بگذریم مدتی است که شبکه ی فارسی 1 تبدیل به کابوس صدا و سیما شده است ، هرکس که قسمتی از سریالهای این شبکه را دیده باشد این مطلب را تصدیق خواهد کرد که دوبله و صداگذاری این سریالها در پایین ترین سطح قرار دارد ، حال باید به دنبال پاسخ این سوال بود که با وجود چنین ضعفی چرا این شبکه با سیل مخاطبین مواجه است؟
همواره سریالهای ایرانی موضوعات مشخصی دارند ، ازدواج ، مریضی و مرگ. چند بخش نیز گویا حتما باید در فیلمنامه گنجانده شود ، از جمله چند سکانس از بیمارستان و مریض ، قبرستان و مراسم تشییع جنازه و عزاداری.
آنچه مسلم است ، طبع بشر شادی و زیبایی را به غم و غصه ترجیح میدهد و به هیچ وسیله ای نیز نمیتوان ذات انسان را تغییر داد. مردم وقتی پس از ساعتها از سر کار به منزل برمیگردند ، انتظار تماشای برنامه ای شاد و جذاب را دارند تا از حال و هوای مشکلات خود برای دقایقی بیرون آیند ، نه اینکه آه و ناله هایی را که از صبح از نزدیک با آن مواجه بوده اند ، حال در تلویزیون هم تماشا کنند ، بنابراین روی به شبکه های خارجی میاورند. در واقع رمز موفقیت شبکه هایی چون فارسی 1 را باید عدم توجه صدا و سیما به نیازهای ذاتی بشر دانست.

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

به این میگویند (( آزادی ))

اخبار تلویزیون را نگاه میکردم. طبق معمول اخبار خارجی شامل مشکلات و گرفتاریهای کشورهای خارجی بود. از جمله گزارش تظاهرات ضد جنگ در انگلستان بود که همراه با چند مصاحبه ضد دولت این کشور ، به خوبی یک پکیج کامل از مخالفت مردم با اقدامات دولت بریتانیا را در مورد جنگ افغانستان تشکیل میداد. صرف نظر از کمیت این مخالفت ها و اینکه این جمعیت معترض چند درصد از مردم را تشکیل میدهند ، از این خبر میتوان به میزان آزادی در این کشور پی برد. آزادی به قدریست که مردم در پایتخت علیه سیاستهای دولت دست به تظاهرات و مصاحبه میزنند و خبرنگاران خارجی نیز آنرا پوشش خبری میدهند بدون آنکه دچار مشکل شوند. به این میگویند آزادی.

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

از مشروطه خواهی تا اصلاح طلبی ، یکصد و چهار سال درپی آزادی

امسال یکصد و چهار سال است که از انقلاب مشروطه میگذرد ، روزی که استبداد مجبور به تسلیم در برابر خواست ملت شد ، انقلاب مشروطه حرکتی بود که نه تنها ملت ایران را بلکه تمام ملتهای شرق را از قرنها خواب غفلت بیدار کرد و به آنها یادآوری کرد ، خداوند انسان را آزاد آفرید ، پس از آن بود که کشورهای منطقه نیز دچار تحولات بنیادین شدند و حتی برخی کشورهای نسبتا اروپایی همچون روسیه نیز از این دگرگونی تأثیر پذیرفتند. اما ایران...
اگرچه ملت ایران پیشرو آزادیخواهی در مشرق زمین بود اما هیچگاه به طور کامل به هدف خود نرسیدند. البته هریک از حاکمان و دولتهای پس از انقلاب مشروطه خدماتی به کشور کردند و نفی آنها دور از انصاف است ولی هیچ یک از این اقدامات نافی خوی و منش استبدادی و دیکتاتوری و در واقع مغایرتشان با قانون اساسی ای که منتخبان ملت نگاشتند نیست. نهایتا پس از مدتها مبارزه و خون دادن تنها نتیجه انقلاب مشروطه نامی در تاریخ و پوشانده شدن لباس مردمسالاری به دیکتاتورها بود.
تلاش مردم برای حاکم شدن بر سرنوشت خود ، در این یک قرن و اندی به عناوین گوناگون همواره ادامه داشته است ، روزی با نام مشروطه خواهی ، روزی با نام جمهوری خواهی و امروز به نام اصلاح طلبی. همه اینها در واقع یک معنی و خواست واحد است ، (( حاکمیت اراده ملت ))
شرایط زمینه ساز انقلابها و دگرگونیهای سیاسی در جهان یکسانند و این شرایط مشترک هرگاه در جامعه ای ایجاد شوند ، زمینه ی یک تحول بزرگ را فراهم میکنند و باید منتظر دگرگونی بود. کرینتون که از اساتید دانشگاه هاروارد و تئوریسین های بزرگ بود ، این شرایط را اینگونه برشمرده است : ۱) رشد اقتصادی عمومی ولی ناخرسندی شهروندان از فشار و تحقیر و ستمی که در این زمینه بر آنان روا داشته میشود و در همان حال فروریختگی دستگاه مالی هیئت حاکمه. ۲) گله مندی یک گروه توانگر پولدار از برخوردار نبودنشان از امتیازات اجتماعی و سازمان یافتگی آنان برای درمان فروریختگی دستگاه مالی دولت از راه دستیابی به پایگاه قدرت سیاسی .۳) بیزاری روشنفکران از هیأت حاکمه و کناره گیری آنان به علت بی پاسخ ماندن درخواستهایشان. ۴) غفلت و ناکارآمدی حاکمان در دست زدن به اصلاحات لازم. ۵) بی اعتمادی اعضای هیأت حاکمه به خود و سستی و پراکندگی در سرکوب مخالفان. ۶) نفوذ مبارزان سازمان یافته به درون حاکمیت ، در عین حال اوضاع اقتصادی و مالی بحرانی سبب تشدید تأثیرگذاری این شرایط میشود.
تحولات یکصد سال اخیر ایران کاملا مؤید این نظریه میباشد ، زیرا تمام این شرایط ، همیشه به جز دوران هایی ، در ایران حاکم بوده است و تحولات در مواقع اوضاع نامطلوب اقتصادی رخ نموده است. از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی و سپس تفکر اصلاحات همگی در چنین شرایطی به وقوع پیوستند. حال امروز پس از صد و چند سال هنوز مردم به دنبال دستیابی به آن چیزی هستند که اجدادشان به دنبال آن بودند ، ((آزادی)). کلمه ای ساده ولی علی الظاهر دست نیافتنی. حال باید دید چرا این هدف که خیلی از ملتها به آن دست یافته اند چرا برای ایرانیان اینگونه دست نیافتنی مینماید ، ناآگاهی مردم یا دخالت خارجی و یا یک مورد سوم؟ منتظر نظرات دوستان هستم.

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

مشروطیت و نقش آن در جنبش های زنان

در جریان تاریخ شاید مسأله زن یکی از نادرترین مسائلی باشد که نگرش مشرق زمین و اروپا را به هم پیوند میزند. به طور کلی وقتی در فرهنگ گذشته های دور هردو سرزمین بنگریم ، در هردو ، جامعه زنان را به سکون و تبعیت و فرمانبرداری سوق داده اند. این نگاه را در افکار (( پرودن)) که فیلسوفی فرانسوی بود و افتخارش این بود که زن خود را به اعمال شاقه در خانه واداشته و دخترش را برده ای راستین بار آورده تا اقدام دولت انقلابی فرانسه که یکی از رهبران مبارزات زنان را تنها به بهانه ی صدور بیانیه ای درمورد حقوق زنان به گیوتین سپرد و عقیده داشت هرکس برای رهایی زن فعالیت کند ضد انقلاب است ، میتوان دید. تنها تفاوت این است که غرب به تدریج روبه اصلاحات رفت و تا اوایل قرن بیستم دیگر تقریبا اثری از رفتارهای بیمارگونه زن ستیز باقی نماند ولی مشرق زمین همچنان در ظلمت و نادانی دست و پا زد تا جایی که هنوز هم از نظر فکری در وضعی نه چندان بهتر از صدسال پیش به سر میبرد.
کشور خودمان که تا پیش از انقلاب مشروطه پر بود از افلاطون های وطنی که مردانگی را در پایین نگاه داشتن زنان میدیدند و برای توجیه اعمال غیر انسانی خود روایت می ساختند که :(( رضایت شوهر رضایت خداست و غضبش غضب خدا )) و حتی سخنان سخیفی چون (( خداوند مهربان است بر زنی که جامه شستن را خوش دارد ))! و سخنانی از این دست. این وضع ادامه داشت تا مشروطه.
انقلاب مشروطه سرآغاز جنبش زن ایرانی برای دستیابی به حقوق خویش است ، تا آن هنگام زنان تجددخواه که ناچیز و کم شمار بودند ، در محافل و مجالس خود به گفت و گو و بررسی درباره شرایط زندگی و موقعیت فردی و اجتماعی زن ایرانی در سنجش با زن اروپایی میپرداختند و به اقدامات لازم برای دگرگون کردن این وضع می اندیشیدند. انقلاب مشروطه و آزادیهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آن سبب شد تا این گروه ها بتوانند از یکسو خواستها و هدفهای خود را از محافل در بسته به پهنه جامعه بکشانند و برای دستیابی به آن بکوشند وازسوی دیگر در پیوند با جنبش عمومی تلاش کنند تا سرچشمه نابسامانیهای جامعه و راه برون رفت از آن را بیابند.
از مشروطه به بعد تلاش بانوان برای احقاق حقوق پایمال شده شان پیوسته و با تلاش روزافزون و خستگی ناپذیر ادامه دارد و اگرچه هنوز راه بسیاری تا به ثمر رسیدن کامل این تلاشها و دستیابی بانوان ایرانی به حقوق واقعی خود در پیش است اما این پشتکار و مقاومت نوید آینده ای روشن و ظفرمند را میدهد.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

شهرام امیری، فرضیه سوم ، ماجرا چیست ؟

این روزها بازار بحث و نظریه پردازی در باب ماجرای شهرام امیری رونق فراوان دارد ، در این میان دو فرضیه اصلی که دو طرف ایران و ایالات متحده هرکدام بر یکی از این فرضیه ها صحه گذاشته اند مطرح است. فرضیه اول اینکه شهرام امیری توسط سرویسهای امنیتی سعودی و آمریکا ربوده شده است و فرضیه دوم که آمریکایی ها عنوان کردند این است که آقای امیری خود به خواست خود به غرب یا دقیقتر آمریکا رفته و برگشتش نیز به دلایل خانوادگی و دلتنگی بوده است.
در مورد فرضیه اول نقاط ابهامی وجود دارد ، از جمله اینکه در خبرها گفته شد هنگام ناپدید شدن وی لپ تاپی حاوی اطلا عات محرمانه به همراه داشته است که جای سوال دارد اگر وی برای انجام فریضه حج به عربستان رفته بوده است چه دلیلی داشته است که این لپ تاپ را به همراه ببرد ؟ دیگر اینکه فرار از دست مأمورین اطلاعاتی آمریکا آن هم در خاک آن کشور و بعد هم صدور اجازه خروج از این کشور کمی دور از ذهن مینماید.
فرضیه دوم : در مورد این فرضیه نیز نقاط ابهام کم نیست. از جمله اینکه اگر شهرام امیری آنطور که مقامات واشنگتن ادعا میکنند مدتها بوده که با آنها همکاری میکرده است چرا باید او را لوبدهند؟ دیگر اینکه شخصی که اینچنین خیانتی به کشورش کرده باشد بعید است به خاطر نگرانی از خانواده به کشورش برگردد.
حال باید به دنبال یک فرضیه سوم بود.
چند سال پیش بنا به ادعای مقامات آمریکایی لپ تاپی حاوی اطلاعات گسترده پیرامون برنامه هسته ای ایران از ایران به سرقت رفت و اگرچه هیچگاه رسما آن را نشان ندادند اما مستند بسیاری از ادعاهای غرب قرار گرفت ، حال باردیگر پای لپ تاپی در بین است. با کنار هم قرار دادن این فرضیات و اتفاقات میتوان نتیجه گرفت که شاید ایران به دنبال یک تله اطلاعاتی برای غرب بوده است ، یعنی با در دسترس قرار دادن اطلاعاتی غیرواقعی ، سازمان اطلاعات آمریکا C.I.A را با یک فریب اطلاعاتی مواجه سازد. که البته در مورد موفقیت یا عدم موفقیت این عملیات نمیتوان اظهار نظر کرد.
پی نوشت: روشن است که مطلب فوق تنها یک فرضیه است. با نظرات خود پیرامون این نظر من را یاری نمایید.

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

زن ، خانواده و قانون مدنی ایران

میگویند وضع قانون برای تنظیم روابط اجتماعی بر مبنای عدالت است تا نظم مبتنی بر عدالت تحقق یابد ، خالی از فایده نیست به گوشه هایی از آنچه که باید تحقق بخش عدالت باشد بپردازیم.
الف- نکاح
در قانون مدنی ایران نکاح جزء عقود بحساب می آید. یعنی قراردادیست که بین زن و مرد منعقد میشود. در عقد نکاح زن فروشنده و مرد خریدار است و کالایی که طبق این قرارداد مبادله میشود تمتع مرد از جسم زن برای مدت نامعین (نکاح دائم) یا معین (نکاح منقطع) در برابر مهر و نفقه است. به عبارت ساده تر مرد در این معامله تمتع از جسم زن را در برابر پرداخت مهر به خود اختصاص میدهد. مهر اگر به تراضی طرفین تعیین نشود طبق ماده ۱۰۹۱ قانون مدنی با توجه به شرافت خانوادگی و سایر صفات زن تعیین میشود ، یعنی زن کالایی است که بهای او با توجه به زیبایی و وضع طبقاتی و مانند آن تعیین میشود.
ب- حدود آزادی در انتخاب
در قانون مدنی ایران مرد در انتخاب همسر کاملا آزاد است و میتواند با زن غیر مسلمان و یا تبعه خارجی ازدواج کند. این آزادی انتخاب برای زن وجود ندارد. براساس ماده ۱۰۵۹ نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست. نکاح زن ایرانی با تبعه خارج نیز باید با اجازه دولت صورت گیرد. از نظر قانونگذار زن موجودی است که تحت انقیاد شوهر قرار دارد و در این رابطه دین و علائق ملی خود را به آسانی وا مینهد.
ازدواج دختر باکره نیز موقوف به اجازه پدر و جد پدری است و هرگاه پدر بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند دختر میتواند با معرفی کامل مرد مورد نظر خود و شرایط مهر و نکاح به دادگاه ، از این مرجع کسب اجازه کند. یعنی قانونگذار صلاحیت دختر باکره را در مورد انتخاب همسر نفی کرده و اصل را بر عدم امکان تشخیص درست او قرار داده. سن و تحصیلات در این میان مؤثر نیست. صرف باکرگی امکان تشخیص درست را از دختر سلب میکند!
ج- آثار حقوقی عقد نکاح
بعد از انجام مراسم عقد اقامتگاه زن همان اقامتگاه شوهر است ، ماده ۱۱۱۴ نیز حکم میکند که ( زن باید در منزلی که شوهر تعیین میکند سکنی گزیند) طبق این ماده تعیین محل سکونت نه با رضایت زوجه که طبق تصمیم شوهر انجام میشود مگر اینکه اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد.
قانون جز در مواردی معین اقامتگاه دیگری جز اقامتگاه شوهر را برای زن نمیشناسد و این به آن معناست که زنان از نظر قانونگذار شغل دیگری جز خانه داری ندارند تا ( مرکز مهم امورشان ) نه خانه ، که محل کار باشد.
براساس ماده ۹۶۳ روابط شخصی و مالی زوجین تابع قوانین دولت متبوع شوهر است و این حکم از احکامی نیست که با توافق طرفین تغییر کند.
ه- ریاست خانواده
ماده ۱۱۰۵ اعلام میکند ( در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است.) فرهنگ فارسی عمید خصائص را جمع خاصیت دانسته و آن را چنین معنا کرده است :( طبیعت ، خوی ، اثر ، طبیعت مخصوص کسی یا چیزی) بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد که طبیعت مرد اقتضا میکند که رئیس خانواده باشد و طبیعت زن مقتضی فرمانبردن است و خانواده نهادی نیست که با همکاری و مسئولیت مشترک زوجین اداره شود ، بلکه نهادی است دارای سلسله مراتب ریاست و مرئوسی و فرماندهی و فرمانبرداری.
و- حضانت
حضانت به معنای پرستاری و نگهداری کودک است. طبق ماده ۱۱۶۹ برای نگاهداری طفل مادر تا دوسال از تاریخ ولادت او اولویت خواهد داشت. بعد از انقضای این مدت حضانت با پدر است ، مگر نسبت به اطفال اناث که تا هفت سالگی حضانتشان با مادر خواهد بود. البته اگر در مدتی که حضانت با مادر است ، مادر مبتلا به جنون شود یا به دیگری شوهر کند حضانت با پدر خواهد بود ، بنابراین حضانت تا دوسال و هفت سال نیز مشروط به مجرد ماندن اوست.
ز- عقد نکاح به فسخ یا به طلاق در ازدواج دائم و به بذل مدت در عقد منقطع منحل میشود. در مورد مرد فقط عیوبی ایجاد حق فسخ برای زن میکند که مانع از ایفای وظیفه زناشویی شود، اما برای زن عیوبی چون زمین گیری و نابینایی نیز موجب حق فسخ برای مرد است.
به طور کلی در قانون مدنی ما گویی زن شهروند درجه دو تلقی شده و در سایه مرد قرار گرفته است.

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

تفکیک جنسیتی ، توهینی آشکار به زنان و مردان

سالهاست مسائلی چون تفکیک جنسیتی و به طور کلی محدود کردن تعاملات عادی زنان و مردان به عنوان شهروندان یک جامعه مطرح میشود ، البته گاهی شدت و حدت می یابد و گاهی فروکش میکند. اما به راستی چرا ؟
متأسفانه برخلاف آنچه بعضا گفته میشود که در غرب به زن به عنوان یک کالا نگریسته میشود ، این نگاه غلط در میان قشرهای عامی و افراد برخاسته از این قشر به شدت وجود دارد و نه تنها خود به زن به عنوان یک کالا مینگرند بلکه گمان میکنند دیگران نیز اینگونه اند ! نمونه ساده آنرا میتوان در طرز فکر یک جوان ناآگاه برخاسته از این قشر ولو دانشجو به یک دختر و پسری که برای مثال درباره یک مطلب درسی صحبت میکنند ، دید.
همه به تفاوتهای فیزیکی زنان و مردان آگاهند اما در تعاملات انسانی آن هم در قرن بیست و یکم ، این تفاوتها سهم مهمی ندارند ، اما متأسفانه به نظر عده ای این مسائل مهمترین مسئله بشر است ، این نگاه را میتوان حتی در بعضی از فیلمها و سریالها نیز دید که سعی دارند اینطور نشان دهند که تمام مشکلات ناشی از دوستی یک دختر و پسر است ! البته عده ای از این افراد خود معتقد به این نظریه نیستند ولی چون خود به علل مختلف از جمله شرایط و محدودیتهای خانوادگی قادر به انجام آنچه دوست دارند نیستند ، دچار عقده های فروخورده میشوند و سعی در ایجاد همان محدودیت ها برای دیگران دارند.
وقتی صحبت از تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها میشود که معنای آن ایجاد شکافی عظیم میان یک گروه انسانی واحد است ، انسان احساس میکند به او توهین شده است ; بگذارید کمی صریح صحبت کنیم ، وقتی میگویند دختران و پسران باید از هم جدا شوند ، این احساس به هر فردی دست میدهد که گویی او و همه دانشجویان منحرف و فاسدند و میخواهند آنها را مانند معتادی که از جامعه جدا میکنند ، از همکلاسیهایشان جدا کنند ، آیا توهینی از این بالاتر هست ؟
اگرچه به علت برخی سیاستهای اشتباه از جمله تفکیک جنسیتی در مدارس از دوره ابتدایی و بعضا مهدهای کودک! از کودکی نوعی احسان بیگانگی نسبت به جنس مخالف به پسران و دختران القاء میشود و همین عدم شناخت سبب برخی مشکلات در دوره تحصیل در دانشگاه میشود ، اما آیا راه حل این مشکل ادامه همان سیاست غلط در دانشگاه است یا اصلاح سیاستهای قبلی ؟ آنچه مسلم است اینکه نمیتوان نیمی از جمعیت را تا ابد از نیمی دیگر جدا کرد . رایج ترین ارتباط بین زنان و مردان ازدواج است. میگویند طلاق به شدت افزایش یافته است ، اما هیچوقت به علت آن فکر کرده ایم؟ مهمترین علت این اختلافات عدم شناخت زوجین از یکدیگر است که به سبب همان سیاستهای غلطی است که بیان شد.
میزان طلاق در میان قشر تحصیل کرده کمتر از افرادی است که تحصیلاتشان تا سطح دیپلم است یا در خانواده هایی بزرگ شده اند که دچار محدودیت های عقیدتی بوده اند ، زیرا این عدم شناخت تا حد زیادی در دانشگاه جبران میشود ، اگرچه دیر ولی تاحدی جبران کننده گذشته خواهد بود ، حال با اعمال سیاستهایی همچون تفکیک جنسیتی این عدم شناخت در خانواده های مذهبی و محدود به درون خانواده سرایت پیدا خواهد کرد ، یعنی فرد تا سن بیست و چند سالگی هیچ شناختی از جنس مخالف خود نداشته است و یکباره خود را همسر او میبیند ، آن هم احتمالا با تصمیم والدین. مسلما چنین فردی نمیتواند خود را با شرایط جدید وفق بدهد و همسر خود را درک نماید ، چون هیچ شناختی از روحیات او ندارد ، زیرا تنها زن یا مردی که از نزدیک میشناخته مادر یا پدرش بوده اند که آن هم به علت تفاوت سنی فاحش سودی که ندارد هیچ ، ضرر نیز دارد.
نتیجه چنین ازدواجی یا طلاق است یا تحمل یک عمر زندگی با عذاب.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

چه بسیارند تجربه هایی که دوباره تجربه میشوند

در نیمه راه عمرم و یاران نیمه راه
چون دزد کام دیده پراکنده از برم
غمناک و بی امید و کم آمیز و دیرجوش
در انتظار ضربت یاران دیگرم
دانم دگر که در پس آن خنده های مهر
گر هست جز سپیدی دندان کینه نیست
دانم دگر که پنجه گرگان توبه کار
مرهم گذار خاطر و غمخوار سینه نیست
دانم دگر که چون زر و زن سایه درفکند
پاکیزه سیرتان بتر از جانور شوند
دانم دگر که بر سر تاراج نام و جاه
یاران رسته دشمن بیدادگر شوند
دانم حدیث چرب زبانان خودفروش
دانم حدیث یارفروشان خودپرست
دانم فسون راست نمایان کج نهاد
دانم فریب کارگشایان چیره دست
دانم ولی چه سود که اندرز روزگار
چون پند پیر و صحبت آموزگار نیست
تا روزگار تجربه آید به سر دریغ!
عفریت مرگ ، خنده زند (( روزگار نیست ))

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

از عوام زدگی تا عوام فریبی

تنظیم رابطه با عامه مردم و پیدا کردن مطلوب ترین شکل رابطه با آنها ، بیش از همه برای دو گروه از اهمیت برخوردار است ، یکی روشنفکران و دیگری سیاستمداران. روشنفکران از یک سو دغدغه راهنمایی کردن مردم و جداسازی آنها از سنت های دست و پاگیر و آزادسازی آنها از مناسبات مسخ کننده اجتماعی را دارند و از سوی دیگر نگرانند که نقد باورها و روابط مردم آنها را بترساند و به آغوش محافظه کاران و قشریون براند. به علاوه روشنفکران همیشه از خود میپرسند که زبان آنها تا چه حد برای مردم عادی قابل فهم است و آنها تا چه حد میتوانند با بهره گیری از مفاهیم و سازه های مدرن با مردم ارتباط برقرار کرده و آنها را به فاصله گرفتن از مناسبات موجود فراخوانند. تنظیم رابطه با عامه مردم برای سیاستمداران نیز مهم است. آنها از یکسو به حمایت مردم نیاز دارند و حتی در اجبارآمیز ترین حکومتها نیز جلب نظر مردم و کسب پشتیبانی آنها از اهمیت برخوردار است. اما از سوی دیگر سیاستمداران به تجربه دریافته اند که جلب مردم از طریق دادن وعده های بی پایان اگرچه درکوتاه مدت کارساز و نتیجه بخش است اما در میان مدت و بلند مدت به صورت ابزاری علیه خود آنها عمل میکند. بالابردن توقعات مردم در دنیایی که محدودیت از ویژگی های بنیادین آن است ، دیر یا زود منجر به خود افشاگری میشود. قابل تأمل ترین رابطه میان عوام و سیاستمداران را در عملکرد سیاستمداران پوپولیست میتوان دید. مردم انگیزان قبل از به قدرت رسیدن و در مراحل اولیه تثبیت قدرت تجسم کامل عوام زدگی اند ، میکوشند تا مانند توده مردم لباس بپوشند ، در سخن گفتن از واژه ها و مفاهیم عامیانه بهره میگیرند ، منشا مشکلات مردم را در خارج از آنها معرفی کرده و سرآمدان را متهم میکنند. راه حل های یک شبه و بدون هزینه برای مشکلات مردم ارائه میکنند ، با ساده سازی دنیای پیچیده عوام را نسبت به تحلیل های ساده انگارانه و معمولا توام با نظریه توطئه خود مطمئن میسازند. اما همین (( عوام زدگان )) همین که به قدرت رسیدند و خود را تثبیت شده انگاشتند به عوام فریب تبدیل میشوند. زبان عامیانه خود را حفظ میکنند اما دائما متکی بودن خود به ساعتها کار کارشناسی و مطالعات عمیق را به رخ مردم میکشند. بسته به شرایط ، دشمنان تازه ای تعریف میکنند و میکوشند تا با انداختن بار مشکلات مردم بر دوش آنها مردم را علیه آنها بسیج کرده و جهت دهند.
وضعیت هنگامی جالب میشود که گروهی از روشنفکران تصمیم میگیرند با سیاستمداران پوپولیست مقابله کنند. در واقع مثلثی شکل میگیرد که در یک رأس آن مردم قرار دارند و در رأس دیگر سیاستمداران پوپولیست و در رأس سوم روشنکران منتقد.
تکلیف سیاستمداران مردم انگیز روشن است ، آنها سعی در جلب عوام دارند.اما روشنفکران وضعیتی پیچیده و دشوار دارند. از یکسو کار آنها نقد کردن است ، این نقد هم تنها متوجه حکومت نیست مردم هم باید نقد شوند. نه تنها عملکرد مردم که بی عملی آنها نیز باید مورد نقد قرار گیرد. روشن است که نقد کننده هیچگاه برای نقد شونده جذاب نیست. انجام وظیفه روشنفکری درمیان مردم نتیجه ای جز دلخور کردن آنها ندارد! از سوی دیگر زبان روشنفکران زبانی دشوار برای عامه مردم است و همیشه این امکان وجود دارد که مردم خسته شده و دیگر به سخنان آنها گوش نکنند. تورم را بر عهده تعدادی توطئه گر پول دوست انداختن برای عامه مردم قابل فهم تر از تحلیل آن بر مبنای رشد نقدینگی سریعتر از رشد تولید و مبادله است. از نظر روشنفکر تحلیل دوم صحیح است اما کدامیک راحتتر مورد قبول مردم عامی واقع شده و پذیرفته میشود؟ هنگامی که روشنفکران به رسانه های همگانی دسترسی ندارند و همه چیز در اختیار سیاستمداران پوپولیست است ، موقعیت پیچیده تر و دشوارتر میشود.
روشنفکران حق ندارند و نباید عوام زده و عوام فریب شوند و در ضمن نمیخواهند مردم را به سیاهی لشکر عوام فریبان تبدیل کنند. پس چه باید بکنند؟ به نظر میرسد تنها راه حل قابل قبول ایجاد (( اعتماد )) است. مردم به پزشک اعتماد میکنند و حتی آنجا که آنها را از لذتها منع میکند یا داروی تلخ و جراحی دردناکی تجویز میکند به سخنش گوش میدهند چون به او اعتماد دارند.
تجربه نشان میدهد که مردم کشور ما برای اعتماد کردن به روشنفکران به دنبال برخی نشانه ها میگردند و یکی از مهمترین این نشانه ها پاکیزگی مالی است. علت اینکه حکومتها همیشه روشنفکران منتقد را به تخلفات مالی متهم میکنند ، مهم بودن این عنصر در نگاه مردم عادی است و نشانه دیگر شجاعت است ، هرچقدر یک روشنفکر در دفاع از اصول مورد قبول خویش هزینه میپردازد اعتماد عمومی بیشتری را جلب میکند. گاه حملات روشنفکران به یکدیگر بیشترین زمینه را برای نفی این اعتماد فراهم میاورد.

۱۳۸۹ تیر ۷, دوشنبه

پيام مهم آيت الله هاشمي رفسنجاني


آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام با اشاره به اینکه امروز هر کسی در هر کجا باعث تفرقه مردم بشود حتی اگر به اصطلاح خود با حسن‌نیت هم این کار را می‌کند، دچار اشتباه بزرگ و استراتژیک شده است، گفت: نظام اسلامی با اتحاد و همدلی مردم به پیروزی رسید، شورش‌های ضدانقلاب را برطرف کرد، دفاع مقدس را با موفقیت بر سرانجام رساندیم و خرابی‌ها و زیربناهای کشور را با حضور مردم آباد کردیم و زیربناها را ساختیم و امروز هم تنها راه خروج از تهدیدات و نگرانی‌ها تقویت وحدت و همدلی و یکپارچگی کشور است
ایشان در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای فاجعه هفتم تیر، یادآوری خاطرات انقلاب و به‌ خصوص شهدای گرانقدر هفتم تیر را موجب هوشیاری همه آحاد جامعه خواند و با اشاره به شرایط خاصی که در آستانه فاجعه هفتم تیر اعم از عزل بنی صدر و تفرقه میان دوستان خوب انقلاب حاکم بود،گفت: شهادت ۷۳ تن از خوبترین یاران وفادار انقلاب خط بطلانی بود بر توطئه تفرقه‌افکنان و موجب هوشیاری و اتحاد بیش از پیش مردم و وفاداران به انقلاب اسلامی شد.
رئیس مجلس خبرگان رهبری افزود: در مقطعی که نظام اسلامی را امواج گوناگون فتنه به شدت تهدید می‌کرد خون شهدای هفتم تیر کاری کارستان کرد و وحدت را بر پیکر تضعیف شده آن زمان در میان آحاد گوناگون جامعه تزریق کرد.
هاشمی رفسنجانی تأکید کرد: اکنون در شرایطی که بیش از گذشته به وحدت نیاز داریم دست‌هایی مرئی و نامرئی بر طبل تفرقه و جدایی می‌کوبند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه اظهار داشت: در شرایطی که تحریم‌ها و فشارهای بین‌المللی مثل امواج فتنه به سوی ما می‌آیند، انتظار به حق در داخل این است که از امثال مراسم شهدای هفتم تیر به‌عنوان پرچم وحدت و همدلی استفاده و تهدیدات نظام اسلامی را با درایت و اتحاد برطرف کنیم.
رئیس مجلس خبرگان رهبر همچنین با اشاره به اینکه امروز هر کسی در هر کجا باعث تفرقه مردم بشود حتی اگر به اصطلاح خود با حسن‌نیت هم این کار را می‌کند، دچار اشتباه بزرگ و استراتژیک شده است، گفت: نظام اسلامی با اتحاد و همدلی مردم به پیروزی رسید، شورش‌های ضدانقلاب را برطرف کرد، دفاع مقدس را با موفقیت بر سرانجام رساندیم و خرابی‌ها و زیربناهای کشور را با حضور مردم آباد کردیم و زیربناها را ساختیم و امروز هم تنها راه خروج از تهدیدات و نگرانی‌ها تقویت وحدت و همدلی و یکپارچگی کشور است.
آیت‌الله هاشمی رفسنجانی وظیفه کنونی همه دلسوزان نظام و مردم و به‌خصوص خانواده معظم شهدا را تقویت اتحاد و همدلی در کشور خواند و تأکید کرد: امروز از دوره‌هایی است که وحدت و همدلی و حتی گاهی سکوت و صبر جزو مجاهدت‌های بزرگ الهی محسوب می‌شود.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام حفظ ارکان نظام و انقلاب همچون روحانیت و مراجع عظام تقلید و حرمت بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی(ره) را از واجبات مقطع کنونی نظام اسلامی خواند و تصریح کرد: روحانیت و مراجع معظم شیعه که همواره در طول تاریخ ملجأ و پناه مردم از بیداد طاغوتیان بوده‌اند، اکنون مورد بی‌‌مهری برخی قرار می‌گیرند و متأسفانه دست‌هایی درکارند تا ارتباط روحانیت و مراجع را با مردم قطع کنند.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در پاسخ به این پرسش که چطور امروز عده‌ای به خود اجازه می‌دهند به نام دین، اسلام و انقلاب مراجع و بیت معظم امام را مورد اهانت قرار دهند، گفت: در شرایطی که مشکلات گوناگون گریبان کشور را گرفته است، این نوع اقدامات نشان از بی‌تدبیری برخی مقدس‌مآبان به ظاهر انقلابی می‌‌دهد.
در ابتدای این دیدار صادقی از خانواده شهدای معظم هفتم تیر و نیز اصغرنیا از بازماندگان فاجعه هفتم تیر با گرامی‌داشت یاد و خاطره این شهیدان گرانقدر، انتقال صحیح ارزش‌های انقلاب و نظام اسلامی به نسل جوان کشور را بهترین راه حفظ یاد و خاطره شهدای گرانقدر هفتم تیر خواندند.

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

زنان طلایه داران عدالت طلبی ، قربانیان بی عدالتی

زنان به عنوان مهمترین رکن جامعه همواره در صف اول مبارزات آزادیخواهانه و عدالت طلبانه بوده اند ، این امر دلایل فراوانی دارد از جمله آنکه از گذشته همواره خانواده های سنتی دچار پدیده یا بهتر بگوییم بیماری مرد سالاری بوده اند و زنان به خوبی پلیدی های دیکتاتوری و استبداد را در کوچکترین رکن جامعه یعنی خانواده درک کرده اند ، همچنین چون زنان معمولا مشغله های فکری گوناگون برای تأمین معاش و مسائل مادی نداشته اند فرصت تفکر و اندیشیدن به مسائل مختلف را پیدا کرده اند. هم در فرهنگ ایرانی و هم در فرهنگ اسلامی همواره زنان مورد احترام و دارای حقوقی برابر با مردان بوده اند ، این امر را چه پیش از اسلام که بانوان را حتی به مقام سلطنت نیز انتخاب میکردند و چه پس از اسلام در نقش آفرینی های گوناگون زنان صدر اسلام میتوان به وضوح دید.
متأسفانه از چند صده گذشته ، جاهلیت نوین پا به عرصه ظهور گذاشت و زنان را به تدریج به حاشیه راند و اصطلاحا به شهروند درجه دو تبدیل کرد ، چند قرن زنان پشت دیوارهای بلند منازل زندانی شدند و از تحولات به دور ماندند اما به تدریج از دوران مشروطیت به بعد ، دوباره زنان سعی در بازیابی جایگاه خود نمودند و بانوانی که از خانواده های نسبتا روشنفکر برخاسته بودند به تدریج به عنوان یک شهروند در جامعه به ایفای نقش پرداختند ، پیشروان این حرکت ضد تحجر را میتوان افرادی چون پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد دانست.
اگرچه همواره مقاومتهایی از جانب سنتگرایان و افراد قشری وجود داشته است ، اما تلاش و پشتکار بانوان ایرانی سبب شده که امروز شاهد باشیم بیش از ۶۰ درصد دانشجویان را دختران تشکیل میدهند و به مراتب با انگیزه تر و بهتر از پسران در زمینه تحصیل و زمینه های گوناگون اجتماعی ، سیاسی ، فرهنگی و... فعالیت میکنند. این امر نشان از آن دارد که بانوان ایرانی باردیگر جایگاه واقعی خود را پیدا کرده اند و هیچ مقاومتی به هر بهانه ای که باشد نمیتواند آنان را از پیشرفت باز دارد.
در سالهای اخیر با وجود مخالفتها اقدامات بسیاری برای احقاق حقوق پایمال شده بانوان توسط مبارزان این راه انجام شده است ، از جمله این اقدامات میتوان به احیای ورزش بانوان نام برد ولی هنوز راه بسیاری تا برابری حقوق مردان و زنان وجود دارد. به امید برابری

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

لحظاتی در حضور جناب عزراییل

روزی مردی برحسب تصادف با جناب عزرائیل برخورد کرد و از قضا جناب عزرائیل از او خوشش آمد و به او اجازه داد تا تقاضایی بنماید.
مرد گفت : تنها تقاضای جان نثار این است که چند روزی پیش از فرارسیدن ساعت موعود و لحظه قبض روح مرحمت فرمایید و قاصدی ، خبری ، چیزی برای مخلص ارسال فرمایید تا سر فرصت ترتیب وصیتم را بدهم و کارهای نیمه تمامم را به انجام برسانم و...
حضرت قابض الارواح تقاضای مرد را پذیرفت و قول داد که مدتها پیش از فرارسیدن اجل باخبرش سازد.
سالها از این ملاقات تاریخی گذشت و آن مرد گرم کار و زندگی شد و چنان اسیر آلودگی های دنیوی گشت که یکباره خوف مرگ و حساب عقبی از خاطرش رفت. نیمه شبی که به علت بیماری چند ماهه ای در بستر بود صدای پایی از خواب بیدارش کرد و رفیق دیرینه جناب عزرائیل را بالای سر خود دید ، به گمان اینکه دوست قدیمی به احوالپرسیش آمده است با قیافه باز و بشاش سلام گفت و گرم صحبت شد اما وقتی با چهره غضب آلود ملک الموت مواجه شد و دید که حضرتشان با آلات و ابزار قبض روح آمده است ، دستپاچه شد و زبانش به لکنت افتاد و با لحنی آمیخته به التماس و اعتراض از او پرسید که چرا به قولش وفا نکرده است و قبلا قاصدی نفرستاده است؟
جناب عزرائیل لبخندی زد و گفت: من به جای یک قاصد ، ده ها قاصد فرستادم ولی تو چنان گرم کار دنیا بودی که همه را نادیده و سخنشان را نشنیده گرفتی.
مرد نالید که قربان احدی از این قاصدان را ندیدم ، شاید این دور وبری ها نگذاشته اند قاصدها بیایند و با بنده ملاقات کنند ، در این صورت من بیگناهم.
قیافه عزراییل درهم رفت و گفت: دست از فریب بردار ، همه قاصدها را مستقیما بسراغت فرستادم و همگی هم باتو ملاقات کردند ، حالا اگر گوشت به حکم مصلحت کر و چشمانت کور بوده گناه قاصدان چیست؟ مرد که زبانش بند آمده بود و دست اجل را حس میکرد به حالت تسلیم به شنیدن ادامه سخنان عزراییل پرداخت که:
قاصدهای من امروز و دیروز به سراغت نیامدند ، اولین قاصدم را چند سال پیش فرستادم ، روزی که دندانهایت شروع به ریختن کرد ، پیامش را نشنیدی و رفتی دندان مصنوعی گذاشتی مانند کسانی که میخواهند اقتصاد در هم ریخته ای را با نطق و خطابه اصلاح کنند.
قاصد بعدی را روزی فرستادم که موهای شفاف و مشکیت به سفیدی گراییده بود ، به پیامش اعتنا نکردی و با رنگهای مصنوعی به مبارزه با او پرداختی مانند آنهایی که میخواهند قیافه های در هم رفته را با زدن حرفهای مضحک و شوخی و وعده وعید بخندانند.
قاصد بعدی را روزی فرستادم که صورت شاداب و زیبایت پراز چین و چروک شد و زیبا رخانی که در جوانی دور و برت بودند سرخورده و دمق از دیدارت پرهیز کردند و از گردت پراکنده شدند اما تو نفرت عده کثیری را نادیده گرفتی و کوشیدی با پول و بذل و بخشش دل جمعی از رمیدگان و رنجیدگان را به دست آوری و آخرین قاصدم را همین چند هفته پیش فرستادم ، تاروزی که وجودت سلامت و منشاء فایده بود ، نه تنها اعضای خانواده بلکه بستگان و آشنایان دور و نزدیک دوستت میداشتند و گوش به فرمانت بودند ، در اولین هفته ای که سلامت مزاجت مختل شد باز به پاس گذشته و به این امید که مرضت علاج میشود و از این بیماری نجات خواهی یافت و بازهم در خدمت خانواده خواهی بود صمیمانه از جان و دل مایه گذاشتند و به پرستاریت کمر بستند هر تندخوییت را تحمل کردند و دم نزدند. اما روزی که پی بردند مرض درمان ناپذیر است و وجود نازنینت مایه دردسر است عیادتها به تأخیر افتاد و آشنایان ناله هایت را نادیده گرفتند و پراکنده شدند و این تنها ماندن آخرین پیام بود مانند آنهایی که...
دریغا که لحظه موعود فرارسید و سخن جناب عزراییل ناتمام ماند.

پی نوشت: برگرفته از داستانی نوشته مرحوم سعیدی سیرجانی

۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

حمله به تنها سنگر مستقل علمی کشور ، چرا؟

این روزها یکی از خبرسازترین مؤسسات کشور ، دانشگاه آزاد اسلامیست ; از جنجالهای مربوط به تغییر اساسنامه این دانشگاه گرفته تا تصویب وقف اموال دانشگاه.
گویی بی توجهی به عمران و سازندگی و مصالح کشور در رقابت های سیاسی ، این روزها به یک سنت تبدیل شده است ، از ایجاد مشکلات در کار ساخت متروی تهران که حتی صدای شهردار اصولگرا را نیز درآورده گرفته تا تلاش برای تصاحب دانشگاه آزاد. از صحبتهای گوناگونی که پیرامون این مؤسسه بزرگ علمی و پژوهشی کشور گفته میشود ، کاملا مشخص است که برخی دشمنی های شخصی خود را به این دانشگاه تعمیم داده اند و در تلاشند تا این تنها سنگر مستقل علمی کشور را حتی به قیمت تضعیف و تخریب جایگاه آن نزد مجامع علمی بین المللی تصاحب کنند.
البته مجلس در باب وقف اموال دانشگاه آزاد به خوبی به وظیفه خود عمل نمود و بار دیگر ثابت کرد که دلسوزترین نهاد همان خانه ملت است حتی اگر نمایندگان کاملا مستقل نباشند.
پیشرفتهای زائدالوصف این دانشگاه در عرصه های علمی و تحقیقاتی در طول عمر نسبتا کم آن در مقایسه با دانشگاه هایی چون دانشگاه تهران نشان از کیفیت کار مدیران این دانشگاه و اثرات مثبت ثبات مدیریت دارد. حال باید پرسید چرا برخی آقایان علاقه دارند این ثبات مدیریت را در این تنها مؤسسه آموزش عالی خصوصی کشور برهم زنند و این تنها سنگر علمی مستقل باقی مانده در کشور را نیز به سرنوشت سایر نهادها که هر چند سال و حتی گاهی چند ماه یکبار دچار تغییر و تحولات در سطوح مختلف مدیریت و به تبع آن تغییر در برنامه ها میشوند مبتلا نمایند که اثری جز جلوگیری از پیشرفت و ترقی ندارد.

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

تقدیم به ندای ایران

وقتی در آن غروب غمناک
بر سینه ات ، آن صندوق رازهای ناگفته
گلهای سرخ لاله رویاندند
خونت مگر خون سیاوش بود؟
کاینگونه در هرگوشه این ملک
صدها سیاوش سرزد از خاک...

۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

ایران به کجا میرود؟

<< شیر مرده ، شمشیر شکسته ، خورشید غروب میکند ، ایران به کجا میرود؟ >>
اینها جملاتی بود که در روزی از روزهای بهمن ۵۷ بر جلد یکی از مجلات نقش بسته بود. آنروزها این سوالی بود که در ذهن همه مردم ایران وجود داشت ، ولی یک نفر بود که برای این سوال پاسخی داشت ، "امام خمینی"
به جرأت میتوان گفت تنها عاملی که در آنروزها سبب حفظ تمامیت ارضی ایران و فروکش کردن آشفتگیها شد ، قدرت معنوی امام و اعتقاد ریشه دار مردم به ایشان بود.
حال بیش از سی و یکسال از آنروزها میگذرد.
شاید تا قبل از انتخابات ۲۲ خرداد ، کسی تصور نمیکرد که در میان سیاسیون کشور اختلافات چندانی وجود داشته باشد ، اما امروز پس از گذشت یکسال از آن روز ، وقتی به عقب مینگریم ، میبینیم که روز به روز اختلافات بیشتر و بنیادی تر شده و هرروز موضوعی سبب بیشتر شدن شکافها و تیره شدن فضای سیاسی کشور شده است. در این شرایط فشارها و تحریمهای بین المللی نیز روز به روز بیشتر شده است و حتی کشورهایی که به ظاهر خود را دوست و کنار ایران معرفی میکردند ( که البته از ابتدا آگاهان و دیپلماتهای مجرب بر این مسئله وقوف داشتند که این کشورها تنها به دنبال سوء استفاده اقتصادی و سیاسی از شرایط سیاست خارجی ایران هستند و بارها این مسئله را تذکر دادند) نیز به جمع تحریم کنندگان پیوستند که نتایج این وضع اقتصادی بر همگان روشن است ، شاید خالی از لطف نباشد که خاطره ای کوتاه را بیان کنم.(( چندی پیش با یک پیرمرد روستایی صحبت میکردم ، از وضع زندگی و معاشش پرسیدم ، جواب پرمعنایی داد، با لبخند تلخی گفت: رادیو رو که روشن میکنیم همه چی داریم ، رادیو رو که خاموش میکنیم دیگه هیچی نداریم!)) خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
حال اگر پای صحبت هرکس اعم از ثروتمند و فقیر بنشینی ، بار دیگر این سوال برایش مطرح است: ایران به کجا میرود؟ اما متأسفانه گویی اینبار کسی پاسخی ندارد.

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

مرگ بر آنکه بگوید مرگ بر آزادی

هنوز هم میترسم
ترس از گفتن زنده باد آزادی
ترس از خواندن روزنامه
ترس از راه رفتن در خیابان
یکی گفت آنها آمدند
زدند ، بردند و...
مغولها را نمیگفت
خودتان که بهتر میدانید
من که هنوز میترسم
آنها میآیند و میگویند
مرگ بر منافق
من منافق نیستم
میگویند مرگ بر آمریکا
من آمریکایی نیستم
ولی انگار میخواهند بگویند
مرگ بر آزادی
من مثل کبوتر سپیدی گوشه خیابان
دست هایم را از درد چوب میمالم و میگویم
زنده باد آزادی
مرگ بر هرکه بگوید مرگ بر آزادی

۱۳۸۹ خرداد ۲۲, شنبه

اگر....

دست بلند کردم ، تاکسی سبز رنگی ایستاد ، هم مسیر بودیم ، هردو به سمت آزادی میرفتیم ، سوار شدم.
طبق معمول بازار بحث های سیاسی گرم بود ، یکی میگفت: اگر جنگ رخ نداده بود وضع به گونه ای دیگر بود، دیگری میگفت اگر دولت اصلاحات شجاعانه تر عمل میکرد ، وضع مناسب تری را شاهد بودیم.
بحث ادامه داشت ولی من به فکر فرورفته بودم ، به یک کلمه فکر میکردم ((اگر)).
احساس کردم در این گفت و شنودهای عامیانه یک نقطه مشترک وجود دارد و آن همین کلمه به ظاهر ساده است. وقتی به تاریخ معاصر ایران بنگریم ، پر است از این ((اگرهایی)) که هرکدامشان اگر تحقق می یافت ، امروز روزهای دیگری را شاهد بودیم و تا چند روز دیگر شاهد فرارسیدن سالگرد کشته شدن فرزندان ایران زمین نبودیم ، فرزندانی که سال گذشته با ذوق و شوق فراوان به پای صندوق رأی رفتند و به امید ساختن آینده خود و ایران رأی دادند ولی غافل از آنکه آینده چند روزه ای بیش در انتظارشان نیست.
روزها میگذرد و ماییم و این اگرها که معلوم نیست کی طلسمش خواهد شکست و سلسله این اگرها پایان خواهد یافت.

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

بچه ها...

بچه ها این خانه اجدادی است
خسته از شلاق استبدادی است
مرهم دردش کمی آزادی است
بچه ها این کار فردای شماست.

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

پیروی از سیاست تفرقه بنداز و حکومت کن!

سخنم را بامثالی ساده آغاز میکنم.
وقتی برای مثال میخواهند یک ایستگاه مترو بسازند، ابتدا یک گروه از مهندسین حفاری آن را انجام میدهند سپس وقتی آن گروه کار خود را انجام داد جای خود را به گروه دیگری میدهند که کار طراحی داخل آن را انجام دهند و به همین ترتیب گروه های مختلف اقدامات لازم برای تکمیل آنرا مرحله به مرحله انجام میدهند ولی هیچکدام از این گروه ها با دیگری دشمنی ندارند! اگرچه ممکن است به بخشهایی از کار یکدیگر انتقاداتی داشته باشند ولی همه میدانند برای یک هدف فعالیت میکنند و کار هریک لازمه کار دیگری است.
حال این مثال را به کل مملکت تعمیم دهید.
به جرأت میتوان گفت مردم بهترین تحلیلگران وضع کشورند و در برهه ای نیاز آنرا به خوبی تشخیص میدهند. روزی این ملت سازندگی و عمران کشور را ضروری دانستند و دولت سازندگی را انتخاب کردند و در ادامه برای تکمیل پیشرفت کشور اصلاحات سیاسی را لازم دیدند و به دولت اصلاحات رأی دادند ، ولی دولتمردان و حامیان دو جریان سازندگی و اصلاحات هیچگاه باهم سر عناد نداشتند و ندارند زیرا هدف مشترکی دارند و آن هدف چیزی نیست جز تعالی کشور و تحقق آرمانهای امام. در حقیقت باید گفت زمینه ایجاد دوم خرداد۷۶ را دولت سازندگی با راحت کردن خیال مردم از وضع معیشت و اقتصاد ایجاد کرد که مردم به فکر اصلاحات سیاسی نیز افتادند.
البته همواره عده ای درپی ایجاد و درواقع القاء اختلافات هستند تا خود از آب گل آلود ماهی بگیرند ولی سردمداران سازندگی و اصلاحات آگاه تر از آنند که این تفرقه اندازها بتوانند طرفی ببندند!

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

مهستان2 آمد!

به علت برخی مشکلات فنی مهستان 1 به 2 تبدیل شد ، این تغییر به دلیل فیلترینگ نبوده است.

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

آه...

به قول سید حسن خمینی نواده خلف امام(ره) هنوز بیست سال از رحلت امام نگذشته و در سالگرش به نوه او بی احترامی میکنند ، از صحبتش جلوگیری میکنند و حاضر نمیشوند حقیقت امام را از زبان یادگار او بشنوند. اگر انسان حق طلبی چهره ایشان را که در کنار یار دیرین امام، آیت الله هاشمی رفسنجانی نشسته بودند و آنگونه دست بر زیر پیشانی افسوس میخوردند ، میدید، عجیب نبود اگر خون گریه میکرد. آه از این دنیا آه...

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

آشنایی با انجمن حجتیه


این انجمن با نام (( انجمن خیریه حجتیه مهدویه )) پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با رهبری محمد ذاکر تولایی ((معروف به شیخ محمود حلبی)) با هدف مقابله با بهاییت تأسیس شد. لیکن در مبارزه با بهاییت هیچگاه اساس بهاییت ((صهیونیسم)) را مدنظر قرار نداد، از افتخارات انجمن در قبل از انقلاب عدم شرکت در حوادث ۱۵خرداد۴۲ بود. این جریان با پوشش آماده نمودن شرایط برای ظهور حضرت حجت (عج) معتقد به اشاعه فساد بوده و به این بهانه که برقراری حکومت اسلامی مانع ظهور امام زمان (عج) میشود، از هیچ مخالفتی با نظام اسلامی دریغ نکردند.
مواضع انجمن طبق اساسنامه آنها:
۱) مخالفت با تشکیل حکومت اسلامی
۲)مهدویت و انتظار
۳)جدایی دیانت از سیاست
از وظایف این گروه جذب نیروهای جوان برای تحت تعلیم قراردادن آنها بود، یکی از منابع تغذیه این کمیته مدارس بود. عوامل انجمن در مدارس در بین دانش آموزان جست وجو میکردند و افراد باهوش و با ذکاوت و با استعداد را جذب انجمن میکردند، مقرر شده بود که افراد کاهل در درس و تنبل را جذب نکنند،این امر سبب شده بود تعداد تحصیل کرده در انجمن زیاد باشد.
این انجمن کمیته هایی داشت که یکی از آنها کمیته تحقیق نام داشت ، این کمیته دارای تشکیلاتی بود که اعضای آن به سه دسته تقسیم میشدند ، محقق نوع یک ، محقق نوع دو و محقق نوع سه. محقق نوع یک مأمور بود که با استفاده از شیوه های خاص تعلیم داده شده نزد بهایی ها رفته و ادعا کند که قصد دارد بهایی شود و وارد جرگه آنها شود. محقق نوع دوم مأموریت پیچیده تری داشت که خود محققان نیز نتوانند یکدیگر را بشناسند. محققان نوع سوم افرادی بودند که از حیث اعمال و رفتار بهایی میشدند و به شدت از بهاییت دفاع میکردند و انجمن را میکوبیدند.
از دیگر کمیته ها ، کمیته نگارش که درباره نفی بهاییت مطلب مینوشتند ، کمیته ارشاد که وظیفه تعقیب ومراقبت بهاییان را برعهده داشتند، کمیته ارتباط با خارج که درواقع وزارت خارجه انجمن بود.
مواضع سیاسی انجمن حجتیه از بحث برانگیز ترین مواردیست که مخالفان بسیاری علیه انجمن برانگیخته است ، شیخ محمود حلبی که خود از مبارزان در جریان نهضت ملی بود ، پس از شکست نهضت و کودتای ۲۸ مرداد ظاهرا به این نتیجه میرسد که باید از سیاست کناره گیری کرد و این امر سبب میشد که عده ای از افراد مؤمن که قصد خدمت به اسلام را داشتند و میتوانستند در مبارزه با رژیم شاه نقش آفرین باشند ، جذب این گروه شوند و از مبارزه باز بمانند.
حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی در این باره میگویند:(( قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اینها داعیه های خاص اسلامی نداشتند ، اختلافاتی که با ما داشتند این بود که مبارزه را بد میدانستند ، معتقد بودند که حکومت اسلامی خالص در زمان امام زمان میتواند شکل پیدا کند و چون حالا نمیشود پس نتیجه میگرفتند که خوب است، که خوب است ، که مبارزه نکنیم و با رژیم بسازیم ، وارد شویم توی جریانات و خدمت بکنیم ، منجمله کاری که میخواستند بکنند این بود که مثلا جلوی بهایی ها را بگیرند این همت آنها بود و چون آن کار بی خطر بود ، خیلی ها استقبال میکردند ، یعنی جوانها بودند که داخل وجودشان تمایل به خدمات دینی بود ، اما چون آن میدان باز بود میرفتند آنجا و استقبال خطر نمیکردند.))
پس از انقلاب انجمن اعلام كرد در جهت اهداف انقلاب اسلامي فعاليت خواهد كرد ولي اينگونه نشد و در نتيجه اختلافات انجمن با سران نظام امام از خواستار تعطيلي فعاليتهاي انجمن شدند و انجمن نيز طي اعلاميه اي اعلام نمود كليه فعاليتهاي خود را تعطيل مينمايد .
پس از تعطيلي نظرات گوناگوني در مورد فعاليتهاي پنهان انجمن داده شد به خصوص كه در اساسنامه انجمن به صراحت ذكر شده است كه: (( هدف انجمن ثابت و تا زمان ظهور بقيت اعظم امام زمان( ارواحنا فداه)لا يتغير خواهد بود اما برنامه هاي آن با توجه به شرايط و نياز جامعه و براساس حفظ وحدت كلي تغيير و تعميم مي يابد. انجمن با تز ولايت فقيه امام خميني نيز مخالف بود و اينگونه بود كه انجمني كه سه دهه پيش از انقلاب شكل گرفته بود نتوانست خود را با شرايط زمان . خواست ملت وفق دهد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

نعمتی به نام دانشگاه آزاد

پس از پیروزی انقلاب عده ای که منافعشان را متعارض با انقلاب و آرمانهایش میدیدند ، شروع به سمپاشی علیه انقلاب و سران آن کردند ; از جمله این سمپاشی ها پخش شایعاتی درمورد مخالفت سردمداران انقلاب با دانشگاه و تجدد بود که با آغاز انقلاب فرهنگی قوت گرفت ولی دیری نپایید که دانشگاهها باز شدند و بار دیگر به فعالیتهای خود پرداختند ، تا جایی که همانهایی که مخالفین آنان را مخالف تحصیلات آکادمیک معرفی میکردند ، دانشگاههای کشور را ناکافی تشخیص دادند که سرانجام با همت بلند آیت الله هاشمی رفسنجانی و حمایت حضرت امام (ره) دانشگاه آزاد اسلامی پا به عرصه علمی کشور گذارد و در سالهایی که کشور پس از خروج متخصصان خارجی با خلاءهایی مواجه بود پابه پای دانشگاههای دولتی به تولید علم و عالم پرداخت و همزمان هم در جهت بهبود کیفی و هم در جهت گسترش کمی فعالیت نمود، به طوری که پس از چند سال به یک دانشگاه سراسری تبدیل شد که تمام کشور را از وجود خود بهره مند ساخت و دیگر کمتر کسی است که علاقه مند به تحصیلات دانشگاهی باشد و از این امکان برخوردار نشود که این تنها مدیون تلاشهای بی وقفه و روزافزون رئیس دانشمند این دانشگاه است که با جان و مال خود این نهال ظریف را آبیاری کردند و همچون فرزندشان در دامان خود پروراندند تا امروز به درختی تنومند برای تولید علم تبدیل شود ، حال که اساسنامه این دانشگاه را تغییر داده اند و گویا آقای جاسبی قصد رفتن از این دانشگاه را دارند و میخواهند میدان مدیریت را به جوانترها واگذارند امید است آیندگان بدانند که بر چه صندلی مقدسی تکیه میزنند و همانگونه که در بیست و اندی سال به دلیل مدیریت خوب منابع مالی حتی یک ریال در جایی غیر از دانشگاه و برای دانشجویان خرج نشد ، همین رویه را حفظ نمایند و این صندلی را سکویی برای بالا بردن سطح علمی کشور بدانند نه بالا بردن خود.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

سارقان سریالی به دنبال کار فرهنگی !

چندی است ، سرقت سریالی مجسمه های مفاخر ایران از پارکهای تهران به یکی از تیترهای اصلی روزنامه ها بدل شده است ، اما هدف سارقین از این اقدام چیست ؟
این گمان که آنها برای مقاصد مادی دست به چنین سرقتی میزنند ، چندان با عقل سازگار نیست و پذیرفته نمیباشد ، چراکه میتوان راه های آسانتر و کم خطرتری برای این منظور پیدا کرد ; آنچه به نظر میرسد و در واقع به ذهن نزدیکتر این است که این سارقان به دنبال کارفرهنگی و در واقع نوعی فرهنگ زدایی هستند و هدف اصلیشان ربودن یاد و نام بزرگان ایران زمین از اذهان مردم است و برای نیل به این هدف به این ضرب المثل اقتدا نموده اند که : از دل برود هرآنکه از دیده برفت و بر این باورند که با ربودن مجسمه های افرادی چون باقرخان ، ستارخان ، دکتر شریعتی و... و دور نمودن این تندیس ها از منظر رهگذران ، ملت این مشاهیر را فراموش خواهند کرد که البته در اشتباه هستند ، زیرا پیکر و تصویر واقعی این بزرگان همواره در قلب و روح ملت ایران جای دارد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

خلیج فارس ، آوردگاه سیاست های کلان

تاریخ خلیج فارس پر است از جنگ و درگیری ، از زمانی که کورش کبیر نخستین امپراطوری جهان را در حدود بیست و شش سده پیش در ایران بنیان گذاشت ، خلیج فارس آوردگاه فرهنگهای گوناگون بوده است ، وقتی پای استعمار اروپایی ها در قرن شانزدهم به خلیج فارس باز شد ، به جنگ قدرت دامن زد و از آن پس نظم و آرامش به رویایی دست نیافتنی بدل شد ، طی پنج سده گذشته ، ایرانیان ، اعراب ، دزدان دریایی محلی ، هلندی ها ، پرتغالی ها ، انگلیسی ها ، آلمانی ها ، روسها و این اواخر آمریکاییها بر سر کسب نفوذ و گسترش حوزه خود برآمدند و درگیر شدند. کشف منابع عظیم نفت در خلیج فارس در اوایل قرن بیستم ، بذر بی ثباتی بیشتر در خلیج فارس را پاشید. چهار جنگ اخیر در این منطقه ، گواه این نبردهای نفتی بوده است. جنگ عراق و ایران ، اشغال کویت توسط عراق ، عملیات توفان صحرای آمریکا در جنگ اول خلیج فارس و سپس حمله به عراق و اشغال آن یادآور این نکته است که خلیج فارس ، امروز ناامن تر و مسایل آن غیرقابل پیش بینی تر از هر زمان دیگری است. در حال حاضر وضع منطقه بیش از هر زمان دیگری دچار تشتت است و تفاوتهای عقیدتی کشورهای منطقه روز به روز با تحریکات قدرتهای فرا منطقه ای بیشتر میشود و برخی کشورهای متحجر منطقه تحت تأثیر القائات همین قدرت ها ، ایران را کشوری توسعه طلب معرفی میکنند. البته هدف این قدرتها از این القائات روشن است ، آنها هدفی ندارند جز فروش اسلحه به شیوخ عرب منطقه که بی هیچ پایگاه مردمی در حال حکومت کردن و بردن پول نفت این کشورها هستند.
در حقیقت خلیج فارس به میدانی برای نبرد سیاستهای کلان بین المللی تبدیل شده است ، یکی از مهمترین مواردی که به مناقشات خلیج فارس دامن میزند ، ادعای امارات متحده عربی بر جزایری است هیچگاه به آنها تعلق نداشته است ; این کشور حتی به عنوان طرف حقوقی هم در هیچ یک از قراردادهای مربوط به جزایر مطرح نبوده است و این جزایر چه پیش از اسلام و چه پس از آن تحت حاکمیت ایران بوده است ، این حاکمیت به طور مطلق ادامه داشت تا زمانی که کشتیهای غرب ، آبراه خلیج فارس را کشف کردند و به اهمیت آن پی بردند ، هم زمان با این آشنایی اروپاییها ، حکومتهای ایران نیز روز به روز ضعیف تر میشدند و اینگونه بود که ابتدا پرتغالیها و سپس انگلیسی ها به اشغال این جزایر پرداختند و دولت مرکزی ایران نیز چون تاب مقاومت نداشت ، ناچار به این اشغال گردن نهاد. دولت انگلستان در اوج قدرت و سلطه خود بر جهان ، در سال ۱۹۰۳ جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی را به تصرف خود درآورد.
اما سرانجام بریتانیا به دلیل ضعف مالی اعلام کرد که تا پایان سال ۱۹۷۱ نیروهایش را از خلیج فارس فرا میخواند و برای تعیین تکلیف این جزایر مذاکراتی سه جانبه بین ایران ، بریتانیا و شیوخ خلیج فارس برگذار شد که مطابق این مذاکرات :
۱) ایران از ادعای خود بر بحرین عدول کرد و آنرا به عنوان دولتی مستقل به رسمیت شناخت.
۲) ایران با تشکیل دولت امارات متحده عربی موافقت کرد و آن را به رسمیت شناخت.
۳) ایران استقلال قطر را به رسمیت شناخت.
۴) ایران هردو جزیره تنب بزرگ و کوچک را به تصرف درآورد.
۵) ایران و بریتانیا یادداشت تفاهمی را امضا کردند که ایران را مسئول حفظ و حراست جزیره ابوموسی میشناخت.
با وجود این مذاکرات امارات مناقشه خود را با ایران زمانی طرح میکند که غرب در کوشش خود بر انزوای ایران مصر است و حتی یکبار با حمایت سایر اعراب قضیه این جزایر را به شورای امنیت سازمان ملل کشاندند که رأی نیاورد ولی باز هم هر از چند گاهی ایران را به این امر تهدید میکنند که دیپلماتهای عزیز ایران حتما به این موضوع واقفند که موضوعی که یکبار در این شورا طرح شده و به رأی گذاشته شده ، دیگر قابل طرح نیست و این تهدیدات تنها جنبه بلوف تبلیغاتی دارد و نباید باعث عصبانیت دستگاه دیپلماسی کشورمان شود. در پایان پیشاپیش روز خلیج فارس را تبریک میگویم. دنیا باید بداند خلیج فارس و جزایر آن ایرانی بوده ، هست و خواهد بود.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

خزان هنرمندان در بهار طبيعت

بهار 89 در حالي آغاز شد كه اولين ماه آن پر بود از داغ هنرمندان بزرگ سينماي ايران. از مرگ هنرمند گرامي رضا كرم رضايي گرفته تا درگذشت  بزرگاني چون كيومرث ملك مطيعي , محمود بنفشه خواه و در واپسين روزهاي فروردين حميده خيرآبادي. گويي بهار طبيعت براي جامعه هنري ايران تبديل به خزان شده است. ضمن عرض تسليت اين حوادث ناگوار اميدوارم اين ضرب المثل كه سالي كه نكوست از بهارش پيداست در اين مورد صدق نكند و ديگر شاهد چنين حواث تلخي براي جامعه هنري كشور نباشيم.

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

ایالات متحده و حمایت از دموکراسی

ایالات متحده آمریکا همواره در جهان خود را طرفدار و حامی جنبش های آزادیخواهانه نامیده است، اما تنها در کلام و نه در عمل ; اما آیا واقعا آمریکا طرفدار ایجاد دموکراسی در کشورهای خاور میانه است؟
آنچه مسلم است، دولت آمریکا نیز همچون هر دولت معقولی ، تنها به دنبال تأمین منافع خود میباشد و مسلما وجود حکومتهای دموکراتیک منافع آنها را تأمین نمیکند ، زیرا هیچگاه دولتی که متشکل از نمایندگان واقعی مردم باشد، منافع مردم را رها نمیکنند تا به تحقق منافع یک کشور بیگانه کمک کنند.
در طول تاریخ صد سال اخیر کشورمان ، همواره ایالات متحده در ظاهر از حرکتهای آزادیخواهانه و ملی ایرانیان دفاع کرده است ، از حمایت های لفظی آنها از مرحوم دکتر مصدق گرفته تا توصیه ظاهری به شاه برای ایجاد فضای باز سیاسی در آغاز انقلاب ۵۷ و مواردی از این دست که فراوان است و در این مجال کوتاه تنها میتوان به یک مورد آن که حمایت آمریکا از دولت مصدق بود اشاره کرد، حمایتی که در فاصله نه چندان طولانی به کودتای ۲۸ مرداد ختم شد و به سقوط دولت ملی ایران منجر شد. آگاهان به مسائل دیپلماتیک میدانند به خوبی میدانند که ایالات متحده از این حمایت های لفظی دو هدف عمده را دنبال میکند، اول آنکه در نزد افکار عمومی جهان از خود چهره ای طرفدار آزادی بسازد و دیگر اینکه در داخل کشورها سعی نماید، جنبش های آزادیخواهانه را متصل به خود نشان دهد تا سبب سرکوبی این جنبش ها شود.
بنابراین نباید به حمایتهای آمریکا خوشبین بود یا به آن دل خوش کرد و تنها راه برای بهبود وضع هر ملتی آن است که خود برای بهبود شرایطشان تلاش کنند و چشم به هیچ بیگانه ای نداشته باشند زیرا هیچ کشوری از آمریکا و فرانسه و سایر کشورهای غربی گرفته تا چین و روسیه و کشورهای شرقی هیچگاه به فکر منافع ایران نبوده و نیستند و اگر هم هر از چند گاهی از کشورمان در برخی مجامع ، حمایت های اندکی میکنند، صرفا برای تامین منافع اقتصادی خودشان است و تنها دلسوزان ایران ملت این سرزمینند و بس. همانطور که قران نیز می فرماید : (( ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم )) فقط و فقط خود ملت ایرانند که صلاحیت دارند برای خود تصمیم بگیرند نه هیچ کشور خارجی.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

راه من ، راه هاشمی و آرزوی من سازندگی ایران است

ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم                                            موجيم كه آسودگي ما عدم ماست                                         برخی دوستان عزیز سوال میکنند که چرا از آیت الله هاشمی حمایت میکنم و میخواهند که موضع خود را مشخص کنم.
باید خدمت این عزیزان عرض کنم که آرمان من ایرانی آباد و آزاد است و برای تحقق این هدف، شایسته ترین شخص را سردار سازندگی میبینم که سوابق روشن ایشان در دوران سازندگی ، گویای وطن پرستی و روحیه خدمت گذاریشان میباشد و با اطمینان به عرض تمام دوستان میرسانم که تنها همین دلیل است و دیگر هیچ نیست.
البته من با تأسی به این سخن زیبا که " ما با آنها که عقاید ما را ندارند نیز دوست هستیم " ، همواره آماده شنیدن انتقادات و نظرات مخالف و موافق عقایدم هستم. باشد روزی که همه از انتقادهای نسبت به خودشان درس بگیرند.            

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

ياد باد آن روزگاران ياد باد......!

 مردم از هر قشري از سردار سازندگي حمايت ميكردند

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

دعوت به ارسال نظرات

از دوستان عزیز خواهشمندم اگر نظر یا مطلبی در مورد مطالب وبلاگ یا هر مورد دیگری داشتند، نظرات خود را به آدرس MAHESTAN1@LIVE.COM ارسال نمایند. مطمئنا نظرات شما باعث دلگرمی خواهد بود.

تقدیم به سردار سازندگی ، سرداری که در تاریخ جاودانه خواهد ماند


ای غریو تو ارغنون دلم
خطوت خطبه ات ستون دلم
گوهر شب چراغ رفسنجان
ای چراغ تو رهنمون دلم


در کشور عزیزمان ایران، بی مهری به بزرگان و خدمتگذاران واقعی سابقه ای بس طولانی دارد، از قائم مقام فراهانی ها و امیرکبیرها گرفته تا مصدق ها و بازرگان ها و امروز بزرگی چون آیت الله هاشمی رفسنجانی. بزرگی که خدمات وی به انقلاب و امام و کشور بر کسی پوشیده نیست و بارها و بارها امام در سخنانشان جایگاه ایشان را نزد خود به وضوح روشن کرده اند ; که از همه شفاف تر ، سخن ایشان بعد از سوء قصد نافرجام منافقین به آقای هاشمی بود که فرمودند : (( رفسنجانی زنده است ، چون نهضت زنده است.)) و فرماندهی مدبرانه ایشان در جنگ نشان داد ، امام همچون همیشه انتخابی صحیح در مورد گماردن ایشان به فرماندهی جنگ داشته اند.
پس از رحلت حضرت امام، عده ای که از ترور فیزیکی ناامید شده بودند و میدانستند در صورت موفقیت هم راه ایشان ادامه پیدا خواهد کرد و آنها طرفی نخواهند بست، به ترور شخصیت روی آوردند ، لکن آیت الله خامنه ای نیز به دفاع از یار دیرین خود پرداخت و نشان داد راه هاشمی راه اوست و هدف هاشمی، هدف امام، و طی بیاناتی ، اعلام نمودند: (( هیچکس برای من جای هاشمی را نمیگیرد.))
اما متاسفانه بعضی نوشته ها و گفته ها حکایت از تمایل برخی به تخریب شخصیت آقای هاشمی دارد ، گرچه به قول معروف ( آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.) اما آیا بهتر نیست ، به جای حمله به ایشان از وجود چنین شخصیت آگاه به سیاست و مسائل داخلی و خارجی استفاده کنیم و تجربه های ایشان را به کار بندیم؟ نگذاریم روزی حسرت امروزمان را بخوریم که چرا زمانی که سعادت بهره مندی از وجود ایشان را داشتیم، استفاده ای نکردیم.
به امید روزی که قدر سرمایه های سیاسی خود را بدانیم.

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

سیزده تون به در!

بالاخره نوروز گذشت و سیزده به در هم از راه رسید، ان شاء الله سال خوبی در انتظارتان باشه و سیزده به درتان هم مبارک باشد. راستش فکر کردم حالا که سیزده به در شده بد نیست کمی در مورد گذشته و علت این سنت مطالعه کنم و خلاصه ای از حاصل مطالعاتم را هم در اختیار دوستان عزیز قرار بدهم ، امیدوارم مفید باشد.
سیزده به در یکی از آیین های نوروزی و در واقع پایانی است بر مجموعه جشنهایی که از چهارشنبه سوری آغاز میشود. در ایران باستان اعداد و ارقام مفاهیم خاصی داشته اند، مثلا اعداد سه، هفت و سیزده مفاهیم پیچیده ای داشته اند که متاثر از نجوم و حوادث قرون گذشته بوده است ; ولی این اعداد بر فرهنگ ایران زمین تاثیر فراوانی گذاشته است و جلوه آن را در هفت سین ، هفت خوان رستم، هفت شهر عشق ، هفت اورنگ و سیزده به در به روشنی نمایان است.
سیزده به در یکی از سنتهای رایج ایرانی است که قدمت بسیار زیادی دارد ولی در زمینه پیدایش آن اتفاق نظری وجود ندارد و باید برای ریشه یابی آن به اساطیر کهن ایران باستان رجوع کرد.
در اساطیر ایران ، عمر جهان هستی دوازده هزار سال آمده است و پس از این دوره جهان بسته میشود و انسانهایی که در این دوازده هزار سال با اهریمن و ظلم مبارزه کرده اند با پایان دوازده هزار سال و ظهور سوشیانت، ناجی موعود، سرانجام به پیروزی میرسند و در هزاره سیزدهم تحت راهنمایی سوشیانت در بهشت به زندگی خود ادامه میدهند، به این ترتیب در تقویم ایرانی نخستین دوازده روز سال (( جشن زایش انسانها )) تلمثیلی از دوازده هزار سال زندگی و روز سیزدهم تمثیلی از هزاره سیزدهم و آغاز رهایی انسانها از جهان مادی است.
رسوم این روز در ایران باستان متنوع بوده است، در این روز از دیرباز مردم ایران به دشت و صحرا میروند تا با شکست دیو خشکسالی، گوسفندی را برای فرشته باران قربانی کنند تا باران کشتهای ناامید را سیراب کند و همچنین رسم است که سبزه هفت سین را به رودخانه بسپارند تا با پیوستن آن به کشتزارها به آنها رونق بخشد.
در تهران قدیم مردم در سیزده به در به طبخ غذاهایی چون آش رشته اقدام میکردند و در دشت و باغ سکنی میگزیدند. همچنین به خوردن تنقلاتی چون کاهو سکنجبین و چاقاله بادام میپرداختند. در این روز پسرها و دخترهای جوان به امید برآورده شدن آرزو و یا یافتن همسری مناسب سبزه ای را گره میزنند. اعتقاد بر این است که وقتی گره سبزه ها باز شوند تمامی مشکلات حل میشوند و آنها به آرزوی خود میرسند. مرسوم است که هنگام گره زدن سبزه دخترها چنین زمزمه میکنند : (( سیزده به در ، سال دگر ، خونه شوهر ، بچه بقل )).
خلاصه این سنت ایرانی پر است از زیبایی.
روزهایتان بهاری، بهارتان جاودانی