سالهاست مسائلی چون تفکیک جنسیتی و به طور کلی محدود کردن تعاملات عادی زنان و مردان به عنوان شهروندان یک جامعه مطرح میشود ، البته گاهی شدت و حدت می یابد و گاهی فروکش میکند. اما به راستی چرا ؟
متأسفانه برخلاف آنچه بعضا گفته میشود که در غرب به زن به عنوان یک کالا نگریسته میشود ، این نگاه غلط در میان قشرهای عامی و افراد برخاسته از این قشر به شدت وجود دارد و نه تنها خود به زن به عنوان یک کالا مینگرند بلکه گمان میکنند دیگران نیز اینگونه اند ! نمونه ساده آنرا میتوان در طرز فکر یک جوان ناآگاه برخاسته از این قشر ولو دانشجو به یک دختر و پسری که برای مثال درباره یک مطلب درسی صحبت میکنند ، دید.
همه به تفاوتهای فیزیکی زنان و مردان آگاهند اما در تعاملات انسانی آن هم در قرن بیست و یکم ، این تفاوتها سهم مهمی ندارند ، اما متأسفانه به نظر عده ای این مسائل مهمترین مسئله بشر است ، این نگاه را میتوان حتی در بعضی از فیلمها و سریالها نیز دید که سعی دارند اینطور نشان دهند که تمام مشکلات ناشی از دوستی یک دختر و پسر است ! البته عده ای از این افراد خود معتقد به این نظریه نیستند ولی چون خود به علل مختلف از جمله شرایط و محدودیتهای خانوادگی قادر به انجام آنچه دوست دارند نیستند ، دچار عقده های فروخورده میشوند و سعی در ایجاد همان محدودیت ها برای دیگران دارند.
وقتی صحبت از تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها میشود که معنای آن ایجاد شکافی عظیم میان یک گروه انسانی واحد است ، انسان احساس میکند به او توهین شده است ; بگذارید کمی صریح صحبت کنیم ، وقتی میگویند دختران و پسران باید از هم جدا شوند ، این احساس به هر فردی دست میدهد که گویی او و همه دانشجویان منحرف و فاسدند و میخواهند آنها را مانند معتادی که از جامعه جدا میکنند ، از همکلاسیهایشان جدا کنند ، آیا توهینی از این بالاتر هست ؟
اگرچه به علت برخی سیاستهای اشتباه از جمله تفکیک جنسیتی در مدارس از دوره ابتدایی و بعضا مهدهای کودک! از کودکی نوعی احسان بیگانگی نسبت به جنس مخالف به پسران و دختران القاء میشود و همین عدم شناخت سبب برخی مشکلات در دوره تحصیل در دانشگاه میشود ، اما آیا راه حل این مشکل ادامه همان سیاست غلط در دانشگاه است یا اصلاح سیاستهای قبلی ؟ آنچه مسلم است اینکه نمیتوان نیمی از جمعیت را تا ابد از نیمی دیگر جدا کرد . رایج ترین ارتباط بین زنان و مردان ازدواج است. میگویند طلاق به شدت افزایش یافته است ، اما هیچوقت به علت آن فکر کرده ایم؟ مهمترین علت این اختلافات عدم شناخت زوجین از یکدیگر است که به سبب همان سیاستهای غلطی است که بیان شد.
میزان طلاق در میان قشر تحصیل کرده کمتر از افرادی است که تحصیلاتشان تا سطح دیپلم است یا در خانواده هایی بزرگ شده اند که دچار محدودیت های عقیدتی بوده اند ، زیرا این عدم شناخت تا حد زیادی در دانشگاه جبران میشود ، اگرچه دیر ولی تاحدی جبران کننده گذشته خواهد بود ، حال با اعمال سیاستهایی همچون تفکیک جنسیتی این عدم شناخت در خانواده های مذهبی و محدود به درون خانواده سرایت پیدا خواهد کرد ، یعنی فرد تا سن بیست و چند سالگی هیچ شناختی از جنس مخالف خود نداشته است و یکباره خود را همسر او میبیند ، آن هم احتمالا با تصمیم والدین. مسلما چنین فردی نمیتواند خود را با شرایط جدید وفق بدهد و همسر خود را درک نماید ، چون هیچ شناختی از روحیات او ندارد ، زیرا تنها زن یا مردی که از نزدیک میشناخته مادر یا پدرش بوده اند که آن هم به علت تفاوت سنی فاحش سودی که ندارد هیچ ، ضرر نیز دارد.
نتیجه چنین ازدواجی یا طلاق است یا تحمل یک عمر زندگی با عذاب.
سلام
پاسخحذفما اومديم!
سلام فهیمه
پاسخحذفخوش اومدین!