۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

به این میگویند (( آزادی ))

اخبار تلویزیون را نگاه میکردم. طبق معمول اخبار خارجی شامل مشکلات و گرفتاریهای کشورهای خارجی بود. از جمله گزارش تظاهرات ضد جنگ در انگلستان بود که همراه با چند مصاحبه ضد دولت این کشور ، به خوبی یک پکیج کامل از مخالفت مردم با اقدامات دولت بریتانیا را در مورد جنگ افغانستان تشکیل میداد. صرف نظر از کمیت این مخالفت ها و اینکه این جمعیت معترض چند درصد از مردم را تشکیل میدهند ، از این خبر میتوان به میزان آزادی در این کشور پی برد. آزادی به قدریست که مردم در پایتخت علیه سیاستهای دولت دست به تظاهرات و مصاحبه میزنند و خبرنگاران خارجی نیز آنرا پوشش خبری میدهند بدون آنکه دچار مشکل شوند. به این میگویند آزادی.

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

از مشروطه خواهی تا اصلاح طلبی ، یکصد و چهار سال درپی آزادی

امسال یکصد و چهار سال است که از انقلاب مشروطه میگذرد ، روزی که استبداد مجبور به تسلیم در برابر خواست ملت شد ، انقلاب مشروطه حرکتی بود که نه تنها ملت ایران را بلکه تمام ملتهای شرق را از قرنها خواب غفلت بیدار کرد و به آنها یادآوری کرد ، خداوند انسان را آزاد آفرید ، پس از آن بود که کشورهای منطقه نیز دچار تحولات بنیادین شدند و حتی برخی کشورهای نسبتا اروپایی همچون روسیه نیز از این دگرگونی تأثیر پذیرفتند. اما ایران...
اگرچه ملت ایران پیشرو آزادیخواهی در مشرق زمین بود اما هیچگاه به طور کامل به هدف خود نرسیدند. البته هریک از حاکمان و دولتهای پس از انقلاب مشروطه خدماتی به کشور کردند و نفی آنها دور از انصاف است ولی هیچ یک از این اقدامات نافی خوی و منش استبدادی و دیکتاتوری و در واقع مغایرتشان با قانون اساسی ای که منتخبان ملت نگاشتند نیست. نهایتا پس از مدتها مبارزه و خون دادن تنها نتیجه انقلاب مشروطه نامی در تاریخ و پوشانده شدن لباس مردمسالاری به دیکتاتورها بود.
تلاش مردم برای حاکم شدن بر سرنوشت خود ، در این یک قرن و اندی به عناوین گوناگون همواره ادامه داشته است ، روزی با نام مشروطه خواهی ، روزی با نام جمهوری خواهی و امروز به نام اصلاح طلبی. همه اینها در واقع یک معنی و خواست واحد است ، (( حاکمیت اراده ملت ))
شرایط زمینه ساز انقلابها و دگرگونیهای سیاسی در جهان یکسانند و این شرایط مشترک هرگاه در جامعه ای ایجاد شوند ، زمینه ی یک تحول بزرگ را فراهم میکنند و باید منتظر دگرگونی بود. کرینتون که از اساتید دانشگاه هاروارد و تئوریسین های بزرگ بود ، این شرایط را اینگونه برشمرده است : ۱) رشد اقتصادی عمومی ولی ناخرسندی شهروندان از فشار و تحقیر و ستمی که در این زمینه بر آنان روا داشته میشود و در همان حال فروریختگی دستگاه مالی هیئت حاکمه. ۲) گله مندی یک گروه توانگر پولدار از برخوردار نبودنشان از امتیازات اجتماعی و سازمان یافتگی آنان برای درمان فروریختگی دستگاه مالی دولت از راه دستیابی به پایگاه قدرت سیاسی .۳) بیزاری روشنفکران از هیأت حاکمه و کناره گیری آنان به علت بی پاسخ ماندن درخواستهایشان. ۴) غفلت و ناکارآمدی حاکمان در دست زدن به اصلاحات لازم. ۵) بی اعتمادی اعضای هیأت حاکمه به خود و سستی و پراکندگی در سرکوب مخالفان. ۶) نفوذ مبارزان سازمان یافته به درون حاکمیت ، در عین حال اوضاع اقتصادی و مالی بحرانی سبب تشدید تأثیرگذاری این شرایط میشود.
تحولات یکصد سال اخیر ایران کاملا مؤید این نظریه میباشد ، زیرا تمام این شرایط ، همیشه به جز دوران هایی ، در ایران حاکم بوده است و تحولات در مواقع اوضاع نامطلوب اقتصادی رخ نموده است. از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی و سپس تفکر اصلاحات همگی در چنین شرایطی به وقوع پیوستند. حال امروز پس از صد و چند سال هنوز مردم به دنبال دستیابی به آن چیزی هستند که اجدادشان به دنبال آن بودند ، ((آزادی)). کلمه ای ساده ولی علی الظاهر دست نیافتنی. حال باید دید چرا این هدف که خیلی از ملتها به آن دست یافته اند چرا برای ایرانیان اینگونه دست نیافتنی مینماید ، ناآگاهی مردم یا دخالت خارجی و یا یک مورد سوم؟ منتظر نظرات دوستان هستم.

۱۳۸۹ مرداد ۳, یکشنبه

مشروطیت و نقش آن در جنبش های زنان

در جریان تاریخ شاید مسأله زن یکی از نادرترین مسائلی باشد که نگرش مشرق زمین و اروپا را به هم پیوند میزند. به طور کلی وقتی در فرهنگ گذشته های دور هردو سرزمین بنگریم ، در هردو ، جامعه زنان را به سکون و تبعیت و فرمانبرداری سوق داده اند. این نگاه را در افکار (( پرودن)) که فیلسوفی فرانسوی بود و افتخارش این بود که زن خود را به اعمال شاقه در خانه واداشته و دخترش را برده ای راستین بار آورده تا اقدام دولت انقلابی فرانسه که یکی از رهبران مبارزات زنان را تنها به بهانه ی صدور بیانیه ای درمورد حقوق زنان به گیوتین سپرد و عقیده داشت هرکس برای رهایی زن فعالیت کند ضد انقلاب است ، میتوان دید. تنها تفاوت این است که غرب به تدریج روبه اصلاحات رفت و تا اوایل قرن بیستم دیگر تقریبا اثری از رفتارهای بیمارگونه زن ستیز باقی نماند ولی مشرق زمین همچنان در ظلمت و نادانی دست و پا زد تا جایی که هنوز هم از نظر فکری در وضعی نه چندان بهتر از صدسال پیش به سر میبرد.
کشور خودمان که تا پیش از انقلاب مشروطه پر بود از افلاطون های وطنی که مردانگی را در پایین نگاه داشتن زنان میدیدند و برای توجیه اعمال غیر انسانی خود روایت می ساختند که :(( رضایت شوهر رضایت خداست و غضبش غضب خدا )) و حتی سخنان سخیفی چون (( خداوند مهربان است بر زنی که جامه شستن را خوش دارد ))! و سخنانی از این دست. این وضع ادامه داشت تا مشروطه.
انقلاب مشروطه سرآغاز جنبش زن ایرانی برای دستیابی به حقوق خویش است ، تا آن هنگام زنان تجددخواه که ناچیز و کم شمار بودند ، در محافل و مجالس خود به گفت و گو و بررسی درباره شرایط زندگی و موقعیت فردی و اجتماعی زن ایرانی در سنجش با زن اروپایی میپرداختند و به اقدامات لازم برای دگرگون کردن این وضع می اندیشیدند. انقلاب مشروطه و آزادیهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از آن سبب شد تا این گروه ها بتوانند از یکسو خواستها و هدفهای خود را از محافل در بسته به پهنه جامعه بکشانند و برای دستیابی به آن بکوشند وازسوی دیگر در پیوند با جنبش عمومی تلاش کنند تا سرچشمه نابسامانیهای جامعه و راه برون رفت از آن را بیابند.
از مشروطه به بعد تلاش بانوان برای احقاق حقوق پایمال شده شان پیوسته و با تلاش روزافزون و خستگی ناپذیر ادامه دارد و اگرچه هنوز راه بسیاری تا به ثمر رسیدن کامل این تلاشها و دستیابی بانوان ایرانی به حقوق واقعی خود در پیش است اما این پشتکار و مقاومت نوید آینده ای روشن و ظفرمند را میدهد.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

شهرام امیری، فرضیه سوم ، ماجرا چیست ؟

این روزها بازار بحث و نظریه پردازی در باب ماجرای شهرام امیری رونق فراوان دارد ، در این میان دو فرضیه اصلی که دو طرف ایران و ایالات متحده هرکدام بر یکی از این فرضیه ها صحه گذاشته اند مطرح است. فرضیه اول اینکه شهرام امیری توسط سرویسهای امنیتی سعودی و آمریکا ربوده شده است و فرضیه دوم که آمریکایی ها عنوان کردند این است که آقای امیری خود به خواست خود به غرب یا دقیقتر آمریکا رفته و برگشتش نیز به دلایل خانوادگی و دلتنگی بوده است.
در مورد فرضیه اول نقاط ابهامی وجود دارد ، از جمله اینکه در خبرها گفته شد هنگام ناپدید شدن وی لپ تاپی حاوی اطلا عات محرمانه به همراه داشته است که جای سوال دارد اگر وی برای انجام فریضه حج به عربستان رفته بوده است چه دلیلی داشته است که این لپ تاپ را به همراه ببرد ؟ دیگر اینکه فرار از دست مأمورین اطلاعاتی آمریکا آن هم در خاک آن کشور و بعد هم صدور اجازه خروج از این کشور کمی دور از ذهن مینماید.
فرضیه دوم : در مورد این فرضیه نیز نقاط ابهام کم نیست. از جمله اینکه اگر شهرام امیری آنطور که مقامات واشنگتن ادعا میکنند مدتها بوده که با آنها همکاری میکرده است چرا باید او را لوبدهند؟ دیگر اینکه شخصی که اینچنین خیانتی به کشورش کرده باشد بعید است به خاطر نگرانی از خانواده به کشورش برگردد.
حال باید به دنبال یک فرضیه سوم بود.
چند سال پیش بنا به ادعای مقامات آمریکایی لپ تاپی حاوی اطلاعات گسترده پیرامون برنامه هسته ای ایران از ایران به سرقت رفت و اگرچه هیچگاه رسما آن را نشان ندادند اما مستند بسیاری از ادعاهای غرب قرار گرفت ، حال باردیگر پای لپ تاپی در بین است. با کنار هم قرار دادن این فرضیات و اتفاقات میتوان نتیجه گرفت که شاید ایران به دنبال یک تله اطلاعاتی برای غرب بوده است ، یعنی با در دسترس قرار دادن اطلاعاتی غیرواقعی ، سازمان اطلاعات آمریکا C.I.A را با یک فریب اطلاعاتی مواجه سازد. که البته در مورد موفقیت یا عدم موفقیت این عملیات نمیتوان اظهار نظر کرد.
پی نوشت: روشن است که مطلب فوق تنها یک فرضیه است. با نظرات خود پیرامون این نظر من را یاری نمایید.

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

زن ، خانواده و قانون مدنی ایران

میگویند وضع قانون برای تنظیم روابط اجتماعی بر مبنای عدالت است تا نظم مبتنی بر عدالت تحقق یابد ، خالی از فایده نیست به گوشه هایی از آنچه که باید تحقق بخش عدالت باشد بپردازیم.
الف- نکاح
در قانون مدنی ایران نکاح جزء عقود بحساب می آید. یعنی قراردادیست که بین زن و مرد منعقد میشود. در عقد نکاح زن فروشنده و مرد خریدار است و کالایی که طبق این قرارداد مبادله میشود تمتع مرد از جسم زن برای مدت نامعین (نکاح دائم) یا معین (نکاح منقطع) در برابر مهر و نفقه است. به عبارت ساده تر مرد در این معامله تمتع از جسم زن را در برابر پرداخت مهر به خود اختصاص میدهد. مهر اگر به تراضی طرفین تعیین نشود طبق ماده ۱۰۹۱ قانون مدنی با توجه به شرافت خانوادگی و سایر صفات زن تعیین میشود ، یعنی زن کالایی است که بهای او با توجه به زیبایی و وضع طبقاتی و مانند آن تعیین میشود.
ب- حدود آزادی در انتخاب
در قانون مدنی ایران مرد در انتخاب همسر کاملا آزاد است و میتواند با زن غیر مسلمان و یا تبعه خارجی ازدواج کند. این آزادی انتخاب برای زن وجود ندارد. براساس ماده ۱۰۵۹ نکاح مسلمه با غیر مسلم جایز نیست. نکاح زن ایرانی با تبعه خارج نیز باید با اجازه دولت صورت گیرد. از نظر قانونگذار زن موجودی است که تحت انقیاد شوهر قرار دارد و در این رابطه دین و علائق ملی خود را به آسانی وا مینهد.
ازدواج دختر باکره نیز موقوف به اجازه پدر و جد پدری است و هرگاه پدر بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند دختر میتواند با معرفی کامل مرد مورد نظر خود و شرایط مهر و نکاح به دادگاه ، از این مرجع کسب اجازه کند. یعنی قانونگذار صلاحیت دختر باکره را در مورد انتخاب همسر نفی کرده و اصل را بر عدم امکان تشخیص درست او قرار داده. سن و تحصیلات در این میان مؤثر نیست. صرف باکرگی امکان تشخیص درست را از دختر سلب میکند!
ج- آثار حقوقی عقد نکاح
بعد از انجام مراسم عقد اقامتگاه زن همان اقامتگاه شوهر است ، ماده ۱۱۱۴ نیز حکم میکند که ( زن باید در منزلی که شوهر تعیین میکند سکنی گزیند) طبق این ماده تعیین محل سکونت نه با رضایت زوجه که طبق تصمیم شوهر انجام میشود مگر اینکه اختیار تعیین منزل به زن داده شده باشد.
قانون جز در مواردی معین اقامتگاه دیگری جز اقامتگاه شوهر را برای زن نمیشناسد و این به آن معناست که زنان از نظر قانونگذار شغل دیگری جز خانه داری ندارند تا ( مرکز مهم امورشان ) نه خانه ، که محل کار باشد.
براساس ماده ۹۶۳ روابط شخصی و مالی زوجین تابع قوانین دولت متبوع شوهر است و این حکم از احکامی نیست که با توافق طرفین تغییر کند.
ه- ریاست خانواده
ماده ۱۱۰۵ اعلام میکند ( در روابط زوجین ریاست خانواده از خصائص شوهر است.) فرهنگ فارسی عمید خصائص را جمع خاصیت دانسته و آن را چنین معنا کرده است :( طبیعت ، خوی ، اثر ، طبیعت مخصوص کسی یا چیزی) بنابراین میتوان نتیجه گیری کرد که طبیعت مرد اقتضا میکند که رئیس خانواده باشد و طبیعت زن مقتضی فرمانبردن است و خانواده نهادی نیست که با همکاری و مسئولیت مشترک زوجین اداره شود ، بلکه نهادی است دارای سلسله مراتب ریاست و مرئوسی و فرماندهی و فرمانبرداری.
و- حضانت
حضانت به معنای پرستاری و نگهداری کودک است. طبق ماده ۱۱۶۹ برای نگاهداری طفل مادر تا دوسال از تاریخ ولادت او اولویت خواهد داشت. بعد از انقضای این مدت حضانت با پدر است ، مگر نسبت به اطفال اناث که تا هفت سالگی حضانتشان با مادر خواهد بود. البته اگر در مدتی که حضانت با مادر است ، مادر مبتلا به جنون شود یا به دیگری شوهر کند حضانت با پدر خواهد بود ، بنابراین حضانت تا دوسال و هفت سال نیز مشروط به مجرد ماندن اوست.
ز- عقد نکاح به فسخ یا به طلاق در ازدواج دائم و به بذل مدت در عقد منقطع منحل میشود. در مورد مرد فقط عیوبی ایجاد حق فسخ برای زن میکند که مانع از ایفای وظیفه زناشویی شود، اما برای زن عیوبی چون زمین گیری و نابینایی نیز موجب حق فسخ برای مرد است.
به طور کلی در قانون مدنی ما گویی زن شهروند درجه دو تلقی شده و در سایه مرد قرار گرفته است.

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

تفکیک جنسیتی ، توهینی آشکار به زنان و مردان

سالهاست مسائلی چون تفکیک جنسیتی و به طور کلی محدود کردن تعاملات عادی زنان و مردان به عنوان شهروندان یک جامعه مطرح میشود ، البته گاهی شدت و حدت می یابد و گاهی فروکش میکند. اما به راستی چرا ؟
متأسفانه برخلاف آنچه بعضا گفته میشود که در غرب به زن به عنوان یک کالا نگریسته میشود ، این نگاه غلط در میان قشرهای عامی و افراد برخاسته از این قشر به شدت وجود دارد و نه تنها خود به زن به عنوان یک کالا مینگرند بلکه گمان میکنند دیگران نیز اینگونه اند ! نمونه ساده آنرا میتوان در طرز فکر یک جوان ناآگاه برخاسته از این قشر ولو دانشجو به یک دختر و پسری که برای مثال درباره یک مطلب درسی صحبت میکنند ، دید.
همه به تفاوتهای فیزیکی زنان و مردان آگاهند اما در تعاملات انسانی آن هم در قرن بیست و یکم ، این تفاوتها سهم مهمی ندارند ، اما متأسفانه به نظر عده ای این مسائل مهمترین مسئله بشر است ، این نگاه را میتوان حتی در بعضی از فیلمها و سریالها نیز دید که سعی دارند اینطور نشان دهند که تمام مشکلات ناشی از دوستی یک دختر و پسر است ! البته عده ای از این افراد خود معتقد به این نظریه نیستند ولی چون خود به علل مختلف از جمله شرایط و محدودیتهای خانوادگی قادر به انجام آنچه دوست دارند نیستند ، دچار عقده های فروخورده میشوند و سعی در ایجاد همان محدودیت ها برای دیگران دارند.
وقتی صحبت از تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها میشود که معنای آن ایجاد شکافی عظیم میان یک گروه انسانی واحد است ، انسان احساس میکند به او توهین شده است ; بگذارید کمی صریح صحبت کنیم ، وقتی میگویند دختران و پسران باید از هم جدا شوند ، این احساس به هر فردی دست میدهد که گویی او و همه دانشجویان منحرف و فاسدند و میخواهند آنها را مانند معتادی که از جامعه جدا میکنند ، از همکلاسیهایشان جدا کنند ، آیا توهینی از این بالاتر هست ؟
اگرچه به علت برخی سیاستهای اشتباه از جمله تفکیک جنسیتی در مدارس از دوره ابتدایی و بعضا مهدهای کودک! از کودکی نوعی احسان بیگانگی نسبت به جنس مخالف به پسران و دختران القاء میشود و همین عدم شناخت سبب برخی مشکلات در دوره تحصیل در دانشگاه میشود ، اما آیا راه حل این مشکل ادامه همان سیاست غلط در دانشگاه است یا اصلاح سیاستهای قبلی ؟ آنچه مسلم است اینکه نمیتوان نیمی از جمعیت را تا ابد از نیمی دیگر جدا کرد . رایج ترین ارتباط بین زنان و مردان ازدواج است. میگویند طلاق به شدت افزایش یافته است ، اما هیچوقت به علت آن فکر کرده ایم؟ مهمترین علت این اختلافات عدم شناخت زوجین از یکدیگر است که به سبب همان سیاستهای غلطی است که بیان شد.
میزان طلاق در میان قشر تحصیل کرده کمتر از افرادی است که تحصیلاتشان تا سطح دیپلم است یا در خانواده هایی بزرگ شده اند که دچار محدودیت های عقیدتی بوده اند ، زیرا این عدم شناخت تا حد زیادی در دانشگاه جبران میشود ، اگرچه دیر ولی تاحدی جبران کننده گذشته خواهد بود ، حال با اعمال سیاستهایی همچون تفکیک جنسیتی این عدم شناخت در خانواده های مذهبی و محدود به درون خانواده سرایت پیدا خواهد کرد ، یعنی فرد تا سن بیست و چند سالگی هیچ شناختی از جنس مخالف خود نداشته است و یکباره خود را همسر او میبیند ، آن هم احتمالا با تصمیم والدین. مسلما چنین فردی نمیتواند خود را با شرایط جدید وفق بدهد و همسر خود را درک نماید ، چون هیچ شناختی از روحیات او ندارد ، زیرا تنها زن یا مردی که از نزدیک میشناخته مادر یا پدرش بوده اند که آن هم به علت تفاوت سنی فاحش سودی که ندارد هیچ ، ضرر نیز دارد.
نتیجه چنین ازدواجی یا طلاق است یا تحمل یک عمر زندگی با عذاب.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

چه بسیارند تجربه هایی که دوباره تجربه میشوند

در نیمه راه عمرم و یاران نیمه راه
چون دزد کام دیده پراکنده از برم
غمناک و بی امید و کم آمیز و دیرجوش
در انتظار ضربت یاران دیگرم
دانم دگر که در پس آن خنده های مهر
گر هست جز سپیدی دندان کینه نیست
دانم دگر که پنجه گرگان توبه کار
مرهم گذار خاطر و غمخوار سینه نیست
دانم دگر که چون زر و زن سایه درفکند
پاکیزه سیرتان بتر از جانور شوند
دانم دگر که بر سر تاراج نام و جاه
یاران رسته دشمن بیدادگر شوند
دانم حدیث چرب زبانان خودفروش
دانم حدیث یارفروشان خودپرست
دانم فسون راست نمایان کج نهاد
دانم فریب کارگشایان چیره دست
دانم ولی چه سود که اندرز روزگار
چون پند پیر و صحبت آموزگار نیست
تا روزگار تجربه آید به سر دریغ!
عفریت مرگ ، خنده زند (( روزگار نیست ))

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

از عوام زدگی تا عوام فریبی

تنظیم رابطه با عامه مردم و پیدا کردن مطلوب ترین شکل رابطه با آنها ، بیش از همه برای دو گروه از اهمیت برخوردار است ، یکی روشنفکران و دیگری سیاستمداران. روشنفکران از یک سو دغدغه راهنمایی کردن مردم و جداسازی آنها از سنت های دست و پاگیر و آزادسازی آنها از مناسبات مسخ کننده اجتماعی را دارند و از سوی دیگر نگرانند که نقد باورها و روابط مردم آنها را بترساند و به آغوش محافظه کاران و قشریون براند. به علاوه روشنفکران همیشه از خود میپرسند که زبان آنها تا چه حد برای مردم عادی قابل فهم است و آنها تا چه حد میتوانند با بهره گیری از مفاهیم و سازه های مدرن با مردم ارتباط برقرار کرده و آنها را به فاصله گرفتن از مناسبات موجود فراخوانند. تنظیم رابطه با عامه مردم برای سیاستمداران نیز مهم است. آنها از یکسو به حمایت مردم نیاز دارند و حتی در اجبارآمیز ترین حکومتها نیز جلب نظر مردم و کسب پشتیبانی آنها از اهمیت برخوردار است. اما از سوی دیگر سیاستمداران به تجربه دریافته اند که جلب مردم از طریق دادن وعده های بی پایان اگرچه درکوتاه مدت کارساز و نتیجه بخش است اما در میان مدت و بلند مدت به صورت ابزاری علیه خود آنها عمل میکند. بالابردن توقعات مردم در دنیایی که محدودیت از ویژگی های بنیادین آن است ، دیر یا زود منجر به خود افشاگری میشود. قابل تأمل ترین رابطه میان عوام و سیاستمداران را در عملکرد سیاستمداران پوپولیست میتوان دید. مردم انگیزان قبل از به قدرت رسیدن و در مراحل اولیه تثبیت قدرت تجسم کامل عوام زدگی اند ، میکوشند تا مانند توده مردم لباس بپوشند ، در سخن گفتن از واژه ها و مفاهیم عامیانه بهره میگیرند ، منشا مشکلات مردم را در خارج از آنها معرفی کرده و سرآمدان را متهم میکنند. راه حل های یک شبه و بدون هزینه برای مشکلات مردم ارائه میکنند ، با ساده سازی دنیای پیچیده عوام را نسبت به تحلیل های ساده انگارانه و معمولا توام با نظریه توطئه خود مطمئن میسازند. اما همین (( عوام زدگان )) همین که به قدرت رسیدند و خود را تثبیت شده انگاشتند به عوام فریب تبدیل میشوند. زبان عامیانه خود را حفظ میکنند اما دائما متکی بودن خود به ساعتها کار کارشناسی و مطالعات عمیق را به رخ مردم میکشند. بسته به شرایط ، دشمنان تازه ای تعریف میکنند و میکوشند تا با انداختن بار مشکلات مردم بر دوش آنها مردم را علیه آنها بسیج کرده و جهت دهند.
وضعیت هنگامی جالب میشود که گروهی از روشنفکران تصمیم میگیرند با سیاستمداران پوپولیست مقابله کنند. در واقع مثلثی شکل میگیرد که در یک رأس آن مردم قرار دارند و در رأس دیگر سیاستمداران پوپولیست و در رأس سوم روشنکران منتقد.
تکلیف سیاستمداران مردم انگیز روشن است ، آنها سعی در جلب عوام دارند.اما روشنفکران وضعیتی پیچیده و دشوار دارند. از یکسو کار آنها نقد کردن است ، این نقد هم تنها متوجه حکومت نیست مردم هم باید نقد شوند. نه تنها عملکرد مردم که بی عملی آنها نیز باید مورد نقد قرار گیرد. روشن است که نقد کننده هیچگاه برای نقد شونده جذاب نیست. انجام وظیفه روشنفکری درمیان مردم نتیجه ای جز دلخور کردن آنها ندارد! از سوی دیگر زبان روشنفکران زبانی دشوار برای عامه مردم است و همیشه این امکان وجود دارد که مردم خسته شده و دیگر به سخنان آنها گوش نکنند. تورم را بر عهده تعدادی توطئه گر پول دوست انداختن برای عامه مردم قابل فهم تر از تحلیل آن بر مبنای رشد نقدینگی سریعتر از رشد تولید و مبادله است. از نظر روشنفکر تحلیل دوم صحیح است اما کدامیک راحتتر مورد قبول مردم عامی واقع شده و پذیرفته میشود؟ هنگامی که روشنفکران به رسانه های همگانی دسترسی ندارند و همه چیز در اختیار سیاستمداران پوپولیست است ، موقعیت پیچیده تر و دشوارتر میشود.
روشنفکران حق ندارند و نباید عوام زده و عوام فریب شوند و در ضمن نمیخواهند مردم را به سیاهی لشکر عوام فریبان تبدیل کنند. پس چه باید بکنند؟ به نظر میرسد تنها راه حل قابل قبول ایجاد (( اعتماد )) است. مردم به پزشک اعتماد میکنند و حتی آنجا که آنها را از لذتها منع میکند یا داروی تلخ و جراحی دردناکی تجویز میکند به سخنش گوش میدهند چون به او اعتماد دارند.
تجربه نشان میدهد که مردم کشور ما برای اعتماد کردن به روشنفکران به دنبال برخی نشانه ها میگردند و یکی از مهمترین این نشانه ها پاکیزگی مالی است. علت اینکه حکومتها همیشه روشنفکران منتقد را به تخلفات مالی متهم میکنند ، مهم بودن این عنصر در نگاه مردم عادی است و نشانه دیگر شجاعت است ، هرچقدر یک روشنفکر در دفاع از اصول مورد قبول خویش هزینه میپردازد اعتماد عمومی بیشتری را جلب میکند. گاه حملات روشنفکران به یکدیگر بیشترین زمینه را برای نفی این اعتماد فراهم میاورد.