۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

اینجا تهران ، نمایشگاه مطبوعات

عصر امروز به بازدید از نمایشگاه مطبوعات تهران رفتم. اگرچه حدس میزدم خیلی جالب نباشد ، اما فکر کردم برای ثبت خاطره ای هم که شده خالی از لطف نخواهد بود.
وارد خیابان شهید بهشتی که شدم ، خلوتی این خیابان به نظرم عجیب آمد و گمان کردم نمایشگاه تمام شده است ، اما مطمئن بودم که امروز و فردا هم دایر است. بالاخره به مصلای تهران رسیدم و به داخل رفتم ، بعد از کلی پیاده روی به سالن نمایشگاه رسیدم ، چون برای دیدن یک غرفه خاص رفته بودم ، تصمیم گرفتم ابتدا آنرا بیابم و سپس به گردش در نمایشگاه بپردازم. اما دریغ از یک نفر که بتواند بازدیدکنندگان را به خوبی راهنمایی کند! وارد بخش بین الملل که شدم ، نام کشورهای شرکت کننده بسیار جالب بود! آلمان ، انگلستان ، فرانسه ، روسیه ، چین ، ژاپن و... ، اما وقتی از مقابل غرفه هایشان می گذشتی ، چنانچه به پرچم بالای غرفه نگاهی نمی انداختی هیچ فرقی با یکدیگر نداشتند ! میزی درون غرفه و مقداری کاغذ به علاوه یک روزنامه فارسی و یک بطری آب بر روی آن و صندلی خالی که گویی انتظار نشستن کسی بر رویش آن را نیز کلافه کرده بود!! تنها غرفه ی نسبتا فعال ، غرفه افغانستان بود!
در بخشهای دیگر نیز اکثرا غرفه داران مشغول خواندن نشریات خود بودند و هر چند دقیقه یکبار به کسی که در مقابل غرفه شان ایستاده بود خوش آمدی میگفتند و با سوالی از قبیل : فلان نشریه غرفه اش کجاست؟ مواجه می شدند! غرفه هایی که به نظرم نسبتا پر بازدید آمد ، غرفه های مربوط به نشریات آشپزی بود. غرفه های فروش تنقلات بسیار شلوغ تر از غرفه های نمایشگاه بود. چنانکه نشریه داخلی نمایشگاه ، امسال را خلوت ترین سال نمایشگاه اعلام کرد.

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

ناآگاهی ، دشمنی که باید از نو شناخت

از زمانی که ایران وارد عصر نوین خود شد که نقطه عطف آنرا میتوان انقلاب مشروطه دانست ، همواره یکی از دغدغه های اصلی صاحب نظران کشف دلایل عقب ماندگی ایران نسبت به سایر کشورهای پیشرفته بوده است . در این باب نظرات فراوان ارائه شده است ، از عقب ماندگی صنعتی گرفته تا بافت سنتی جامعه ایران. اما دلیل بنیادین یا اصلی این عقب ماندگی ها و مشکلات و گرفتاری هایی که همواره دامن گیر ایران و ایرانیان بوده ، ناآگاهی است.
این نا آگاهی ریشه در تاریخ دارد . در طول تاریخ ، این سرزمین همواره آماج حملات اقوام و نژادهای گوناگون بوده است و این امر فرصت تفکر و تحلیل مسائل را از مردم گرفته است زیرا تنها به پیدا کردن راهی برای حفظ خود در کوران حوادث اندیشیده اند که این خود سبب ایجاد یک شخصیت چندگانه در آنها شده است ، همان روحیه ای که رمز ماندگاری ایران در طول تاریخ بوده است و سبب شده پس از حملات ویرانگری که هرکدام برای نابودی تمدنی کافیست ، دوباره سربلند کند و نام ایران را در جغرافیای جهان فریاد بزند.
از سعدی تا ایرج ، همواره از ناآگاهی عوام نالیده اند و رنج کشیده اند و علت عمده آن نیز عدم اطلاع از گذشته شان است که سبب میشود چندین بار به یک شیوه ضربه بخورند. حقیقتا چند درصد از جوانان ایرانی که عنوان دانشجو را یدک میکشند از تاریخ و فرهنگ ایران اطلاع دارند ؟ چند ورق مطلب که بدون غرض درباره حوادث معاصر ایران نوشته شده باشد خوانده اند ؟ شاید عده ای تفکر در رویدادهای گذشته را کاری عبث پندارند ، اما باید دانست که اگرچه ما نمیتوانیم به عقب برگردیم و حوادث را آنطور که مطلوب تر است تغییر دهیم ، اما با آگاهی از آنها و نتایجشان میتوانیم تجربه ای کافی برای مواجهه با رویداد های مشابه در آینده کسب نماییم تا جلوی تکرار حوادث نامطلوب گذشته را بگیریم.
ائمه معصومین (ع) یکی از مهمترین زمینه های مبارزه شان با غاصبان جانشینی پیامبر را آگاهی بخشیدن به مردم قرار داده بودن و می فرمودند : باعث ظلم به مردم ، ناآگاهی خودشان است. در حقیقت بزرگترین دشمن هرکس ، نادانی و ناآگاهی اوست که در هر موقعیتی به انسان ضربه میزند و تنها راه مبارزه با آن نیز مطالعه و تحقیق و تحلیل و تفکر و سعی در کسب آگاهی است.
کشورهایی چون سوئیس و بلژیک ، از لحاظ جغرافیا و جمعیت و به تبع آن از لحاظ قدرت نظامی کشورهای ضعیفی هستند اما احترام و اعتبار بین المللی آنها هزاران برابر بیش از کشورهای نسبتا بزرگی چون عربستان است. ایالات متحده به عراق لشکرکشی میکند اما به خود اجازه نمیدهد جمله ای توهین آمیز نسبت به کشوری چون سوئیس ادا نماید و این اعتبار نتیجه ی چیزی نیست جز آگاهی و دانایی و شعور و در حقیقت پیشرفت فکری یک ملت.
راهی برای نجات هیچکس از تاریکی نیست جز آگاهی ، آگاهی و آگاهی.

۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

تاریخ معلم انسانهاست ، اما به شرط آنکه درسهایش را فراموش نکنیم

روزی که غرب تصمیم به تضعیف عراق گرفت ، همان روزی بود که صدام را به جنگ با ایران تشویق کردند ، روزی بود که مقدمات حمله عراق به کویت را فراهم نمودند تا زمینه ای باشد برای مرحله بعد عملیات تضعیف عراق. وقتی بحث تحریمهای بین المللی علیه عراق در شورای امنیت مطرح شد و تحریمهای گوناگون به اجرا درآمد ، عده زیادی آنرا بازی سیاسی غرب و به نوعی جنگ زرگری دانستند و عده ای هم تحت تأثیر تبلیغات مقامات بغداد در وصف قدرت و ثروت عراق ، با پوزخندی این تحریمها را کاری عبث از سوی غرب تلقی مینمودند ، حتی وقتی تحریمها به شدید ترین مرحله خود ، یعنی اجرای برنامه نفت در برابر غذا رسید و کودکان عراقی از نداشتن شیر خشک بیمار می شدند ، گویی کسی تأثیر تحریمها را باور نکرد و از همه بدتر خود مقامات عراقی بودند. روزها گذشت تا نوبت به مرحله آخر عملیات رسید ، (( حمله نظامی )).
اگرچه دولتمردان عراقی جدیت غرب در مقابله با دولت عراق را در تحریمها تجربه کرده بودند ، اما باز هم تهدید به حمله نظامی را خیالبافی سردمداران کاخ سفید تلقی کردند و نتوانستند یا نخواستند از خواب بیدار شوند. وقتی حمله آغاز شد طی چند روز بغداد سقوط کرد ، اما یک خاطره از آن روزها در ذهن من نقش بست که هیچگاه فراموش نخواهم کرد و آن سخنرانی های (( محمد سعید الصحاف )) وزیر تبلیغات صدام حسین بود ، او تا لحظه ای که خودش را در حین سخنرانی دستگیر کردند ، فقط از شکست نیروهای دشمن و تلفات سنگین آنها خبر میداد ! و من اعتراف میکنم ، به قدری با اطمینان سخن میگفت که گاهی تحت تأثیر سخنان وی قرار میگرفتم و باور میکردم که غربی ها شکست خورده اند !!! اما معلوم شد که آنچه وی میگفت نمایش ببری کاغذیست ، چیزی شبیه تانکهای مقوایی آلمان نازی در صحرای آفریقا که طرح گوبلز بود.
اینکه میگویند تاریخ معلم انسانهاست ، یعنی همین. اگر هیتلر از سرنوشت ناپلئون در جنگ با ژنرال سرمای روسیه درس گرفته بود ، خود و آلمان را به آن سرنوشت دچار نمیکرد ، اگر محمد سعید الصحاف و مقامات عراق سخنرانی های گوبلز را به یاد میاوردند ، شاید راه دیگری برای جلوگیری از اتفاقاتی که رخ داد انتخاب میکردند و اگر امروز صحبت های مقامات عراق را فراموش نکنیم...

۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

هاشمی : تا نظر امام حجت است دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد

من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند.......
تکرار خبر / بخشی از مصاحبه ریاست مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام با ماهنامه مدیریت ارتباطات :

خاطره‌ای که می‌توانم به عنوان نمونه اشاره کنم این است که اوایل انقلاب، یکی دو سال که گذشت، مشکل پشت کنکوری‌ها را داشتیم. بزرگ‌ترین مشکل این بود که میلیون‌ها نفر مایل‌ بودند در کنکور شرکت کنند و دانشگاه‌ها فقط چند هزار نفر می‌گرفتند، مثلاً ۳۰ تا ۵۰ هزار نفر. ما هم بین مردم بودیم و در فامیل می‌دیدیم که بچه‌ها می‌رفتند کنکور می‌دادند و ندرتاً قبول می‌شدند، افراد خاصی قبول می‌شدند؛ یا سفارشی بودند یا این‌ که امکانات درس ‌خواندن و استعداد ممتاز داشتند و در کنکور موفق می‌شدند. بقیه می‌ماندند.
این کار برای کشور خیلی ضربه بود. انقلاب فرهنگی هم که راه افتاد، همین دانشگاه‌ها هم تعطیل شدند. دانشگاه‌ها ۲ سالی تعطیل بود و دانشجو نمی‌گرفتند. دیدیم این وضع یک فاجعه برای کشور است.
من خطبه‌ای در نماز جمعه خواندم و توضیح دادم که چه اتفاقی می‌افتد که بچه‌هایمان الان در حد دیپلم بیرون می‌آیند و بعد هم بیکار می‌مانند و استعدادها زنده به گور می‌شود! گفتم این جریان فقری که در جامعه وجود دارد و تبعیضی که هست، هر سال عمیق‌تر می‌‌شود، چون یک عده‌ ممتاز - چه در داخل و چه در خارج- تحصیل می‌کنند و بعد هم کارهای اساسی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را به‌دست می‌گیرند و خانواده‌های مردم عادی هم باید در حد عملگی، یا کارمند و یا کاسب بمانند. این تبعیض را هیچ ‌وقت نمی‌توانیم به هم بزنیم، مگر اینکه به بچه‌ها میدان بدهیم که درس بخوانند و این بچه‌ها بعداً در قشر بالای کشور حضور داشته باشند. این موضوع و تبعات آن را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، پیشرفت و ظلمی که به این‌ها می‌شود، فشار روحی که به جوان‌ها می‌آمد، هزینه‌ای که برای اعزام به خارج می‌شد و پولدارها به خارج می‌رفتند و غیره را توضیح دادم. این خطبه را امام هم گوش داده ‌بودند. بعد که امام را دیدم، به من گفتند حرف‌های هشداردهنده‌ای زدید. می‌خواهید چه کار کنید؟ گفتم: می‌خواهیم یک دانشگاه غیردولتی درست کنیم تا از امکاناتی که الان هست، استفاده کنیم. می‌توانیم کلاس‌های درس‌ را در حسینیه‌ها، مساجد، در اوقات فراغت دانشگا‌ه‌ها یا مدرسه‌ها و جاهایی که مردم هدیه می‌کنند، بگذاریم و از نیروهایی هم که در جامعه وجود دارند و آدم‌های باسوادی هستند - استاد دانشگاه نیستند، ولی باسواد هستند- استفاده کنیم. مردم هم خودشان خرج تحصیل‌شان را بدهند و به خارج نروند. ایشان گفتند محاسبه‌ات درست است، اقدام کنید. گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند.
امام یک میلیون تومان پول دادند و گفتند: من این را به این کار هدیه می‌کنم. در صحبتی هم اعلام کردند که این کار خیلی خوبی است که فلانی پیشنهاد کرده ‌است. دیگر این تندروها نتوانستند مخالفت کنند.

منبع متن مصاحبه : ماهنامه مدیریت ارتباطات شماره خرداد ۸۹

۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

اینجا تهران است

دیروز با مترو به بهشت زهرا رفتم ، اما اینبار آنچه سبب تأثر من شد نه در بهشت زهرا بلکه در مسیر بود. خانه هایی کهنه و ضعیف که با ضربه ای فرو میریخت ، مردمانی که از فرط کار و تلاش برای یافتن لقمه ای نان خسته و رنجور به این طرف و آن طرف میرفتند و کودکانی که به دنبال لاستیکهای کهنه در لجنزارهای متعفن اطراف خانه هایشان میدویدند و فکر میکردند که این یعنی زندگی. فرزندانی که هیچ نقطه روشنی در آینده شان وجود ندارد تا به آن دل خوش نمایند و زندگیشان را بر مبنای آن بنا نمایند.
آری ، اینجا تهران است ، همان شهری که برجهای سر به فلک کشیده اش در شمال فریاد میزنند تهران به جمع شهرهای پیشرفته و بین المللی پیوسته است ، همانجایی که اتومبیلهای آخرین سیستم خیابانهایش را به نمایشگاهی بین المللی بدل کرده است !
یکباره به یاد فیلمهای ایرانی افتادم . همواره در این فیلمها خانه هایی نمایش داده میشود که بسیار مجلل و گرانقیمت است و این سوال را به ذهن میاورد که چرا این واقعیات جامعه گوشه ای از هنر هفتم را به خود اختصاص نمیدهند تا سینما پژواک همه جامعه باشد؟ البته از آنجایی که این فیلمها در خارج از کشور هم به نمایش در میایند ، به ابزاری برای معرفی ایران و ایرانی مبدل گشته است و از این نظر که با این کار از شکل گیری ذهنیت منفی در افکار خارجی ها از ایران جلوگیری میشود ، شاید بد نباشد ، اما به شرط آنکه خود نیز آنرا باور نکنیم!!
آن افرادی هم که در حلبی آبادهای اطراف تهران یا دورافتاده ترین روستاها زندگی میکنند ایرانیند و فرزند این آب و خاک و آنهایی هم که در آسمانخراش های تهران زندگی میکنند ایرانیند و هردو باید از نعمتهای کشور بهره مند باشند.
البته جمله ای را تصحیح کنم ! دویی وجود ندارد ، بلکه همه یک خانواده ایم به نام ملت ایران.

زیبا و زشت
چون بوته ای شکفته
بر دامن بهشت
پیوندی از شقایق
برسایه مغیلان
این است شهر من تهران