۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

زنان سرزمين من

آنچه از روز تولدم برایم گفتند این بود که وقتی پدر و مادرم شنیدند که فرزندشان پسر است خیلی خوشحال شدند ، همواره در کودکی این سوال برایم مطرح بود که چرا اکثر والدین داشتن فرزند پسر را به دختر ترجیح میدهند . به نظرم تصوری بی رحمانه میامد ، اما وقتی بزرگتر شدم فهمیدم شاید این ترجیح والدین ریشه در عشق پدری و مادری دارد ، چرا که میدانند ، چه آینده ای انتظار فرزند دخترشان را در این سرزمین میکشد.
من از نهایت شب حرف میزنم.
نمیدانم چه احساسی دارد جای زنی باشی که سالها به خاطر پناهگاه و اندک حقی که برایش قائلند در دالانهای دادگاه میدود و اگر دیر بجنبد و کاربلد نباشد ، همان مهریه باعث عذاب و سرگردانی اوست ، چون باید مدت ها صبر کند تا مردش عجز و بی پولی اش را در سایه قانون به اثبات برساند و همه چیز قسطی شود و آنوقت تا عمر دارد کاسه گدایی بردارد و بدون اینکه بتواند از حق زندگی کردن خود استفاده کند ماهی چند هزار تومان بگیرد و دلش خوش باشد که حقش را میگیرد.
میگویند زنان به خاطر روحیه ظریف و حساسی که دارند نمیتوانند قاضی شوند زیرا محیط دادگاه خشن است و با روحیه آنها سازگاری ندارد. اما اکنون زنانی را میبینیم که صدها بار در مقابل قاضی میشکنند و کسی صدای شکستنشان را نمیشنود و نميگويد كسي را كه ميگوييم تحمل سختي ديگران برايش دشوار است چگونه اين همه عداب را براي خود تحمل ميكند؟ گویی زنان محکوم به مظلوم واقع شدن هستند و حق ندارند فریاد بزنند و بگویند چرا ؟؟ چه به عنوان يك شهروند چه به عنوان دختر خانواده چه به عنوان همسر و به چه به عنوان مادر . در بسياري از خانواده هاي سنتي به دختر همچون اعراب جاهليت مينگرند و براي او نه حق تحصيل قايلند نه حق كار كردن و نه حتي حق انتخاب همسر ؛ برخی معتقدند زن را فقط در مادر بودنش میبینیم اما به عقیده من حتی به مادر بودن او نیز اهمیت نمی دهیم چرا که اگر به عنوان مادر برای زنان اهمیت قائل بودیم ، حداقل فرزندش را به او می سپردیم نه اینکه تا زمانی که نگهداری فرزند در سخت ترین مرحله اش است او را به مادر بدهیم و سپس در هفت سالگی كه زحمت نگهداري اش كم شد از مادر بگیریم و به پدر بدهیم و مادر را از حق مادری اش محروم نماییم.
میگویند آمار ازدواج پایین است . دختری را تصور کنید که با هزاران آرزو به تحصیل پرداخته و برای آینده اش برنامه ها دارد ، سپس ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود . اگر همسرش از هزاران هزار مرد سنتي ولو تحصيلكرده باشد كه گمان ميكنند مثلا با اجازه ندادن به همسرشان براي كار بيرون از منزل به او لطف ميكنند ، پس از سالها بزرگ کردن فرزندان و روزمرگی اگر روزی به فکر گذشته خود و آرزوهای برباد رفته اش بیافتد باید تا آخر عمر در حسرت روزهای ازدست رفته رنج بکشد ، این است عاقبت یک ازدواج عادی در این سرزمین . حال قضاوت کنیم آیا باید آمار ازدواج بالا برود یا پایین ؟
شاعران ما نيز گفته اند : زن بد در سراي مرد نكو / هم در اين عالم است دوزخ او. اما نگفته اند زن در سراي مرد بد ، بايد عذابي به مراتب دردناك تر را تحمل كند.
ميگوييم زن در غرب تبديل به كالايي براي خوشگذراني و تبليغات تبديل شده است! در حالي اين را ميگوييم كه در كشوري چون فرانسه اعمالي چون داشتن بيش از يك همسر يا كتك زدن همسر جرم است و دقيقا يكي از مواردي كه زندگي در فرانسه را براي اتباع كشورهاي عربي و آفريقايي سخت ميكند به طوري كه همواره شاهد اعتراض آنها هستيم همين قانون است و مردان ما ميتوانند به راحتي همسران متعدد اختيار نمايند ؛ حال بايد قضاوت كرد در كجا زن را كالا ميبينند؟؟
همه این مطالب و صدها مورد دیگر سبب میشود که همواره حس کنم در تضییع حقوق نیمی از جمعیت کشورم شریکم . همین موارد باعث میشود که علت علاقه والدین به داشتن پسر را جلوگیری از نقض حقوق فرزندشان بدانم . در حقیقت نقض حقوق زنان نیز به نوعی آپارتاید است ، با این تفاوت که عامل تبعیض جنسیت است نه رنگ پوست ، اما به هر حال تبعیض ، تبعيض است .