۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

زنان و 8 مارس

در مسیر تاریخ جامعه انسانی همچون یک مجموعه پیوسته به سوی وحدت حرکت میکند ، ملتهای رشد نیافته از تجربیات ملل پیشرفته بهره میگیرند و نه تنها از جوهر علم و صنعت و هنر که از نامگذاری های یکسان استفاده میکنند و این به معنای وابستگی نیست بلکه پیروی از این حکمت است که آزموده را آزمودن خطاست. به همین ترتیب هرجا که طبقه ، صنف یا نژادی در فعاليتهاي اجتماعی پیشکسوت باشد ، تجربه و حتی روز مناسبت بزرگداشت پیروزی که در تقویم آنها ثبت میشود ، به ملل یا گروههای دیگر انتقال میابد. همچون روز اول ماه مه که در همه دنیا روز کارگر است. روز هشتم مارس نیز چنین روزی است که در تقویم ملل به عنوان روز زن شناخته شده است. در این روز زنان همه جهان سعی میکنند مسائل و مشکلات خود را به طور گسترده مطرح نمایند . مهمترین این مشکلات پایین بودن سطح فرهنگ برخی جوامع و به تبع آن نوع نگاه آنها به زن است. این نگاه چندان ارتباطی به آنچه عرف جامعه سواد میداند ندارد چرا که بسا افرادی که در طول تاریخ معروف به دانشمندی بوده اند اما نگاهشان به زن بسیار عقب افتاده بوده ، مثلا افلاطون خدایان را به سبب هشت عمل خیر می ستود ، اول آنکه او را شهروندی آزاد آفریده نه برده و دوم اینکه او را مرد آفریده نه زن. و در جایی خواندم در نیایش بامدادی مردان یهودی اندیشه ای همانند این بیان شده : (( ای خدا ، ای پروردگار سراسر هستی ، نیایش مر تو را سزاست که مرا زن نیافریدی )) در مقابل ، در نیایش زنان یهودی این عبارت چنین تغییر یافته : (( تو که مرا بر مشیت خویش آفریده ای )).
همچنین این اختلافات در زبانهای گوناگون مورد تأکید قرار گرفته ، چنانکه در زبان عربی برای نام بردن از نوع بشر در بسیاری موارد از کلمه (( رجل )) و در زبان فرانسه برای همین مضمون از عبارت (( l'homme )) به معنای مرد استفاده میشود.
در طول تاریخ همواره زن کمیتی اندک بها بوده است و در هر حال مرد فرمانروای او ، گویی که زن نه انسانی مستقل و کامل بلکه زیر مجموعه ی مرد است . زنان اولین موجودات انسانی بودند که از آنها بهره کشی شد و در حقیقت آن زمان که برده وجود نداشته ، زنان برده بوده اند . حتی اشراف و فئودالهای زن از سوی شوهران و پدران سرکوب میشوند ، نحوه سرکوب فئودال های زن در روسیه در کتابهای تولستوی به خوبی ترسیم شده است.
باید پذیرفت که زنان حقیقتا مشکلات ویژه ای دارند و از سوی دیگر اکثریت مردان این وضع را بر حق میدانند و مایل نیستند وضع موجود به نفع زنان تغییر یابد. مردان روشنفکر نیز که با آزادی واقعی زنان موافق اند ، مسئله را اغلب در شکل نظری و انتزاعی بررسی میکنند ، در حالی که فعالیت های زنان ناشی از منافع عینی ، بلاواسطه و قابل لمس آنان است نه امری تبلیغی یا تشریفاتی.
در پایان شرحی کوتاه پیرامون تاریخ هشتم مارس را خالی از لطف نمیبینم.
مبارزات زنان آمریکا در هشتم مارس ۱۹۰۷ به دلیل گسترش آن در سراسر آمریکا و نیز به سبب طرح شعارهای مناسب با همان مرحله رشد اجتماعی ، اهمیت تاریخی ویژه ای دارد. در آن زمان مبارزه برای تساوی حقوق اقتصادی و اجتماعی چهره درخشانی به مبارزات زنان آمریکا بخشید و در سراسر جهان انعکاس یافت. در دومین کنفرانس بین المللی زنان در سال ۱۹۱۰ بنا به پیشنهاد کلارا زتکین زن مبارز آلمانی تصمیم گرفته شد ، که همه ساله روز هشتم مارس به عنوان روز جهانی زن جشن گرفته شود و مشکلات زنان در سخنرانی ها و جلسه ها به بحث گزارده شود. از آن سال تا کنو در این روز در نقاط مختلف جهان همواره رویدادهای قابل ذکری پیش می آید که حاکی از شرکت زنان در فعاليتهاي اجتماعي و دموكراتيك است . اكنون ديگر در كشورهاي پيشرفته جهان ، برپاداشتن جشن وجلسه هاي سخنراني همچون يك سنت اجتماعي از جانب توده مردم پذيرفته شده است. در بسياري از كشورها مردمي كه ميخواهند همبستگي خود را با اهداف نهضت زنان بازگو كنند ، در مدرسه و دانشگاه و خيابان به زنان شاخه اي ((گل ميموزا)) تقديم ميكنند.

۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

مبارک به کجا میرود ؟؟

یکی از بهترین راهها برای اینکه ریزش کوهها در جاده های کوهستانی موجب بروز خسارت نشود ، ایجاد انفجار و ریزش کنترل شده ی سنگهایی است که احتمال ریزششان میرود.
در حکومتهای دیکتاتوری و وابسته همچون رژیم های حاکم بر کشورهای عربی ، همواره پتانسیل انقلاب و شورش علیه حکومت وجود دارد ولی در برهه هایی از زمان این ملتها به آستانه انفجار میرسند و اقدام به اعتراض و انقلاب مينمايند ، در اینجاست که ابر قدرتهاي غربی يا شرقي که این دیکتاتورها را برای حفظ منافع خود علم کرده اند ، منافع خود را در آستانه ی نابودی میبینند و نه تنها دست از حمایت دست نشاندگان خود بر میدارند بلکه سعی میکنند با ایجاد انقلابی کنترل شده همچون انفجار آن سنگها ، پتانسیل موجود را طوری تخليه کنند تا در جهت منافع خودشان باشد.
طي چند روز گذشته به یکباره کشورهای عربی دچار تحولات سریع و عظیمی شدند و اين امری نیست که بتوان به راحتی از آن گذشت. چرا پس از بیش از دو دهه دیکتاتوری به یکباره همه ملتها با هم به فکر انقلاب افتادند؟ اين موضوعي است كه انسان را به فكر فرو ميبرد كه نكند اين نتيجه همان انفجار كنترل شده باشد!! معمول این است که وقتی کشورهای حامی دیکتاتورها به دست نشاندگانشان امر به رفتن میکنند ، آنها اطاعت کنند و بروند ، اما گاهی اوقات برخی از این دیکتاتورها فکر مقابله با خواست اربابانشان به سرشان میزند و اینجاست که معادلات به هم میخورد ، زیرا نه تنها برنامه کشورهای خارجی در آن مورد با شکست مواجه میشود ، بلکه آن دیکتاتور سبب میشود ، دیگر همتایان او نیز به این فکر بیافتند و اقدام به نافرمانی از اربابان نمایند و همچنين اگر ابرقدرتها بخواهند رسما به مخالفت با اين دست نشاندگان بپردازند ، موجب بي اعتمادي ساير عوامل خود را فراهم كرده اند زيرا آنها متوجه ميشوند كه برخلاف قولهاي هميشگي ، در مواقع ضروري و بحراني آنها را رها كرده و حتي به مخالفت بر مخيزند.
هم اکنون حسنی مبارک همین نقش را بازی میکند ، قبل از او عمر البشیر به جدایی جنوب کشورش و بن علی به کناره گیری از قدرت گردن نهادند ، اما گویی وی قصد مقاومت در مقابل اربابان را دارد و سران دیگر عرب نیز همچون ملک عبدالله و معمر قذافی چون میدانند پس از مبارک نوبت خودشان است ، از مقاومت وی حمایت میکنند ، اما سرنوشت این مقاومت چيست ؟
آنچه مسلم است اينكه اكنون اراده ملت مصر بر اين است كه تا سرنگوني كامل رژيم حسني مبارك پيش بروند و حاميان سابق مبارك نيز به خوبي بر اين موضوع اشراف دارند ، لذا چترهايشان را براي دولت آتي مصر باز كرده اند و از افرادي چون البراده اي كه فردي آزاديخواه و در عين حال ملايم است حمايت ميكنند. اما آنها به خوبي ميدانند كه مقاومت مبارك منجر به راديكاليزه شدن جنبش ملت مصر خواهد شد و در چنين صورتي ديگر افرادي چون البراده اي قادر به كنترل خشم ملت نخواهند بود ؛ دقيقا به همين دليل است كه رسما خواستار كناره گيري سريع مبارك از قدرت شده اند. چنانچه حسني مبارك بخواهد بيش از اين و در روزهاي آتي به مقاومت و احتمالا كشتار مردم ادامه دهد بايد منتظر حوادثي چون كودتا يا ترور وي بود.

۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

پيام حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني به مناسبت دهه فجر

واژه «تبعيد» در فرهنگ زبان فارسي و عربي به معناي «دور كردن» است، اما اگر بر اساس اتفاقات تاريخ معاصر ايران، بخواهيم امام خميني(ره) را بارزترين مصداق عيني و كاربردي اين كلمه در ادبيات سياسي بدانيم، اين اصطلاح معنايي كاملاً معكوس مييابد. چون تا قبل از ۱۳ آبان ۱۳۴۳ كه رژيم پهلوي از ترس مرگ، خودكشي كرد! و آيتالله روحالله را به تبعيد فرستاد و ايشان را از مردم و مردم را از ايشان دور كرد، نامش شهره آفاق وانفس شد و نزديكي و قرابتش با مردم چنان فزوني گرفت كه رساله علميهاش به همه خانهها و خانوادهها رفت و محبوبيتش در دل خاص و عام و شهري و روستايي، حتي تا دورافتادهترين نقاط جغرافيايي اين سرزمين پهناور نشست. سئطلب بعد الدار منكم لتقربوا.

رژيم پهلوي كه تار و پود ساختار قدرت نامشروعش را با حمايتهاي استكباري و حماقتهاي استبدادي تنيده بود و تمام تصميمسازيها و تصميمگيريهايش بر پايه شعور سياسي به بلوغ نرسيده و براساس انديشههاي متروك و فرتوت سلطنتطلبي بود، مانند همه برنامههايش كه نتايج وارونه ميگرفت، درباره امام(ره) نيز فكر ميكرد «از دل برود، هر آنكه از ديده برفت.»

اما تابش انوار وجودي امام كه پيش از آن حتي در مقطعي در حوزههاي علميه و در وطن خويش نيز غريب بود، در قالب بيانيهها و نوارهاي سخنرانيها، ابرهاي فاصله را درمينورديد و «تبعيد» را «تقريب» ميكرد تا جايي كه آن حكيم ديني و آن طبيب اجتماعي كه قبل از آن براي حاكمان نسخه نصيحت و اصلاح ميپيچد، در كلاسهاي حوزه نجف، جلسه به جلسه اصل ولايت فقيه را درس ميداد تا كتابي براي چگونگي ترسيم ساختاري سياسي و حاكميتي جامعهاي باشد كه ميخواست تمام برنامههاي فردي و اجتماعياش بعد از ۱۴۰۰ سال، به عنوان اولين حكومت اسلام واقعي براساس تشيّع و بر پايه تعاليم متعالي مكتب اهل بيت عليهمالسلام باشد كه پيش از بعد حكومتي مهجور و محدود به حسبيّات و عبادات و احوال شخصيه بود.

سالهاي متمادي گذشت، امام كه علاوه بر مرجعيت عام، سنگينترين مسئوليتها را به عنوان رهبر مطالبات به حق مردم بر دوش ميكشيدند، براساس توافقات باج مانند سردمداران حزب بعث و رژيم پهلوي در عراق و ايران، در تبعيد نيز تهديد و تحديد ميشد. شاگردان امام كه زبرالحديدهاي مبارزه بودند، به جرم نابخشودني تلاش براي رشد آگاهي مردم!! چوبه دار خويش را به دوش گرفته و از اين زندان به آن زندان ييلاق و قشلاق ميكردند! و اگر پس از پايان محكوميتهاي خويش اعتراض ميكردند كه چرا رهايمان نميكنيد، صراحتاً طعنه ميشنيدند كه «آنقدر بايد بمانيد تا موهاي سرتان نيز مانند دندانهايتان سفيد شود.»

۱۵ سال طول كشيد و در اين مدت كارنامه استعمار چون تبار نامه استبداد كه مانند لبههاي قيچي با همه تضادهاي صوري، براي انقطاع منابع و منافع ايران و ايراني به هم ميرسيدند، سياه سياه بود و در آن دوران ظلماني بينظير، از يك سو ادعاهاي گشودن دروازدههاي تمدن بزرگ جهاني و از سوي ديگر شعار فضاي باز سياسي غرب، گوشها را كر ميكرد. نوابها، واحديها، بخاراييها، ذوالقدرها، سعيديها و غفاريها تيرباران ميشدند و يا در شكنجهگاهها به شهادت مي رسيدند و بسيار هم در صحنههاي درگيري شربت شهادت مينوشيدند و مبارزين زير سبعانهترين شكنجهها در زندانها و كميته ضد خرابكاري ساواك بودند و دريغ از انعكاس كمترين خبرهاي اختناق در رسانههاي جهان كه در كلاسهاي دانشگاهي و اجتماعات سياسي آنها، ركن چهارم دمكراسي بود.

تطميع رژيم پهلوي و تعمد حاميان بينالمللياش براي كتمان اخبار مبارزاتي مردم ايران در تمام اين سالها مشهود بود، بهگونهاي كه در بررسيهاي پس از پيروزي ديديم كه به اندازه عدد سالهاي مبارزه هم اخبار پيش لرزههاي زلزله سياسي ايران را پوشش ندادند.

خداي بزرگ را شكر كه دشمنان داخلي و خارجي ايران را چنان مست صهباي قدرت و غرور كرده بود كه تا سالهاي پاياني بر بستر تغافل و تجاهل خويش غوطه ميخوردند و قطره، قطره را نميديدند تا روزي كه سيلابي عظيم شد و آب در خوابگاه مورچگان افكند.

آري، سرچشمه شايد گرفتن به بيل»، اما «چو پر شد نشايد گذشتن به پيل» و اين تحقق آن وعده الهي است كه ميفرمايد: «ان تنصروالله ينصركم»

مردم ايران كه در سالهاي مبارزه به تدريج رشد سياسي يافتند، در نيمه دوم سال ۵۶ به چنان مرحلهاي از بلوغ مبارزاتي رسيدند كه خيابانها به ندرت خالي از مشتهاي گره كرده و گامهاي استوار آحاد آنان ميشد. رژيم پهلوي كه پس از ۱۵ خرداد ۴۲ تسمه از گرده مردم كشيده بود، دستهاي دسيسههايش را در زنجير آگاهي مردم ديد و به جاي شعارهاي مردم فريب، چمدانهاي سقوط خويش را بست و در سايه خيانتهاي مكرر دولتهاي مستعجل منتهي به بهمن ۵۷، به ويژه دولت دست پرورده بختيار، گريز را تنها راه نجات ديد.

وقتي نواي خشمآگين «ذهق الباطل» در ۲۶ دي در كشور پيچيد، صداي پاي بهار، آن هم در زمستانيترين فصل سال به گوش نشست و بستن فرودگاهها هم مانع از طلوع خورشيد انقلاب از غرب نشد.

همان جايي كه پيرمردي صبور در اوج تلاطم روحي رژيم پهلوي و محاسبات غلط كارشناسان و مستشاران غربي، متين و صبور از زير درخت سيب به مردم نويد روزهايي را ميداد كه بعدها در بهشت زهرا فرياد برآورد كه «من به كمك اين ملت مشت به دهن اين دولت ميزنم» شبها با همه سياهي خويش يكي پس از ديگري گذشتند و شوراي انقلابي كه پيش از اين، امام در آذرماه هسته مركزي اش را انتخاب كرده بود، با انتخاب اعضايي ديگر، كميتههاي گوناگون، از جمله كميته استقبال از امام تشكيل داد تا بيبرنامگيهاي متأثر از شور انقلابي بر برنامهها سايه نيندازد.

تحصن علما و روحانيون و بزرگان مبارزه در مسجد دانشگاه تهران، تصميم شجاعانه و انقلابي بود كه پيوستن آشكار استادان و دانشجويان به طلبههاي مبارز و در ادامه پيوستن اين دو قشر به صفوف مردم در خيابانهاي اطراف، علاوه بر تأثيرات فراوان سياسي و اجتماعي در داخل، هشداري به بلندگو به دستهاي امپرياليسم بود كه دست از دروغهاي خبري بردارند و واقعيتها را بگويند.

و سرانجام روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ كه مردم تهران به آسمان و مردم ايران به تهران خيره شده بودند كه كي هواپيماي حامل امام بر خاك وطن و قلوب مردم مينشيند.
ياد همرزمان شهيد آيتالله دكتر بهشتي و آيتالله دكتر باهنر و بزرگاني چون آيتالله طالقاني را گرامي ميدارم كه در آن لحظات به همراه آيتالله موسوي اردبيلي گوشهاي در امواج مردمي به اتفاقاتي مينگريستم كه اگر وعده خداوندي در «انا له لحافظون» نبود، هر حادثهاي پيش ميآمد.

اعتراف ميكنم كه با همه برنامهريزيهايي كه در شوراي انقلاب داشتيم، روند امور در اختيار ما نبود و وقتي از كاروان مردمي كه به همراه قافلهسالار خويش به بهشت زهرا ميرفتند، جا مانديم به منزل آيتالله موسوي اردبيلي در حوالي ميدان توحيد رفتيم و دلهرهترين ساعات زندگي را به خصوص بعد از خبر گم شدن امام در مسير برگشت. گذرانديم تا اينكه اواخر شب خبر آوردند ايشان در سلامت كامل مهمان برادر خويش ميباشند.

و فرداي آن روز، وقتي پس از فراق طولاني، در مدرسه رفاه به خدمت ايشان رسيديم، هنوز شيريني آن كلام همراه با عتاب و عطوفتشان را در دل دارم كه «كجايي؟! دو روزه اينجاييم و شما را نميبينيم؟» و من مؤدبانه جواب دادم كارهاي زياد و خطير است و مسئوليتها سنگين.

اينگونه بود كه امام آمد و پس از سالها بي پناهي در مبارزات نفسگير، پناهگاه مردم و مبارزان شد. آثار وجودي ۱۰ سال رهبري مستقيم ايشان در ايران چنان تا عمق جان جامعه نفوذ كرد كه پس از ۲۱ سال از رحلت جانسوزشان، هنوز و تا هميشه خاطرات، سخنان و مهمتر از همه مديريت شبه آسمانيشان گرهگشا در تنگناهاست.

امام در واقع، بينظيرترين رهبر جامعه اسلامي پس از صدر اسلام، شجاعترين فقيه شيعه در تاريخ فقه اسلامي، نوآورترين مرجع تقليد در اجتهاد، بانفوذترين استاد حوزههاي فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق، اديبترين سياستمدار، سياستمدارترين مؤمن، جامعترين انسانها در همه ابعاد شخصي و شخصيتي و مهمتر از همه بهترين هديه خداوند در بهترين شرايط زماني و مكاني هستند كه انقلاب اسلامي را به عنوان ارزندهترين ميراث خويش براي جوامع اسلامي و همه ملتهاي آزاده به يادگار گذاشتند.

يادگاري كه همه ما بايد آبرو و هستي خويش را براي حفظ و نگهداري آن فدا كنيم و نگذاريم تاريخ مشروطه در اين سرزمين تكرار شود كه «من جرّب المجرّب حلت به الندامه»

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

زنان سرزمين من

آنچه از روز تولدم برایم گفتند این بود که وقتی پدر و مادرم شنیدند که فرزندشان پسر است خیلی خوشحال شدند ، همواره در کودکی این سوال برایم مطرح بود که چرا اکثر والدین داشتن فرزند پسر را به دختر ترجیح میدهند . به نظرم تصوری بی رحمانه میامد ، اما وقتی بزرگتر شدم فهمیدم شاید این ترجیح والدین ریشه در عشق پدری و مادری دارد ، چرا که میدانند ، چه آینده ای انتظار فرزند دخترشان را در این سرزمین میکشد.
من از نهایت شب حرف میزنم.
نمیدانم چه احساسی دارد جای زنی باشی که سالها به خاطر پناهگاه و اندک حقی که برایش قائلند در دالانهای دادگاه میدود و اگر دیر بجنبد و کاربلد نباشد ، همان مهریه باعث عذاب و سرگردانی اوست ، چون باید مدت ها صبر کند تا مردش عجز و بی پولی اش را در سایه قانون به اثبات برساند و همه چیز قسطی شود و آنوقت تا عمر دارد کاسه گدایی بردارد و بدون اینکه بتواند از حق زندگی کردن خود استفاده کند ماهی چند هزار تومان بگیرد و دلش خوش باشد که حقش را میگیرد.
میگویند زنان به خاطر روحیه ظریف و حساسی که دارند نمیتوانند قاضی شوند زیرا محیط دادگاه خشن است و با روحیه آنها سازگاری ندارد. اما اکنون زنانی را میبینیم که صدها بار در مقابل قاضی میشکنند و کسی صدای شکستنشان را نمیشنود و نميگويد كسي را كه ميگوييم تحمل سختي ديگران برايش دشوار است چگونه اين همه عداب را براي خود تحمل ميكند؟ گویی زنان محکوم به مظلوم واقع شدن هستند و حق ندارند فریاد بزنند و بگویند چرا ؟؟ چه به عنوان يك شهروند چه به عنوان دختر خانواده چه به عنوان همسر و به چه به عنوان مادر . در بسياري از خانواده هاي سنتي به دختر همچون اعراب جاهليت مينگرند و براي او نه حق تحصيل قايلند نه حق كار كردن و نه حتي حق انتخاب همسر ؛ برخی معتقدند زن را فقط در مادر بودنش میبینیم اما به عقیده من حتی به مادر بودن او نیز اهمیت نمی دهیم چرا که اگر به عنوان مادر برای زنان اهمیت قائل بودیم ، حداقل فرزندش را به او می سپردیم نه اینکه تا زمانی که نگهداری فرزند در سخت ترین مرحله اش است او را به مادر بدهیم و سپس در هفت سالگی كه زحمت نگهداري اش كم شد از مادر بگیریم و به پدر بدهیم و مادر را از حق مادری اش محروم نماییم.
میگویند آمار ازدواج پایین است . دختری را تصور کنید که با هزاران آرزو به تحصیل پرداخته و برای آینده اش برنامه ها دارد ، سپس ازدواج میکند و صاحب فرزند میشود . اگر همسرش از هزاران هزار مرد سنتي ولو تحصيلكرده باشد كه گمان ميكنند مثلا با اجازه ندادن به همسرشان براي كار بيرون از منزل به او لطف ميكنند ، پس از سالها بزرگ کردن فرزندان و روزمرگی اگر روزی به فکر گذشته خود و آرزوهای برباد رفته اش بیافتد باید تا آخر عمر در حسرت روزهای ازدست رفته رنج بکشد ، این است عاقبت یک ازدواج عادی در این سرزمین . حال قضاوت کنیم آیا باید آمار ازدواج بالا برود یا پایین ؟
شاعران ما نيز گفته اند : زن بد در سراي مرد نكو / هم در اين عالم است دوزخ او. اما نگفته اند زن در سراي مرد بد ، بايد عذابي به مراتب دردناك تر را تحمل كند.
ميگوييم زن در غرب تبديل به كالايي براي خوشگذراني و تبليغات تبديل شده است! در حالي اين را ميگوييم كه در كشوري چون فرانسه اعمالي چون داشتن بيش از يك همسر يا كتك زدن همسر جرم است و دقيقا يكي از مواردي كه زندگي در فرانسه را براي اتباع كشورهاي عربي و آفريقايي سخت ميكند به طوري كه همواره شاهد اعتراض آنها هستيم همين قانون است و مردان ما ميتوانند به راحتي همسران متعدد اختيار نمايند ؛ حال بايد قضاوت كرد در كجا زن را كالا ميبينند؟؟
همه این مطالب و صدها مورد دیگر سبب میشود که همواره حس کنم در تضییع حقوق نیمی از جمعیت کشورم شریکم . همین موارد باعث میشود که علت علاقه والدین به داشتن پسر را جلوگیری از نقض حقوق فرزندشان بدانم . در حقیقت نقض حقوق زنان نیز به نوعی آپارتاید است ، با این تفاوت که عامل تبعیض جنسیت است نه رنگ پوست ، اما به هر حال تبعیض ، تبعيض است .